خلاصه ماشینی:
"داستانک (به تصویر صفحه مراجعه شود) گلولهای برای من مهرام محرمیان همین الان که این مطلب را مینویسم،گلولهای که وعدهاش را به خودم داده بودم و هیچ کس دیگر هم ازش خبر نداشت دارم میبینم.
از این نقطه شهر و این طبقه آپارتمان که خانه ماست،ستارهها خیلی خوب دیده میشوند و این سرگرمی هر شب من است که پشت پنجره بنشینم و منتظر گلوله باشم و برای اینکه حوصلهام سر نرود ستارهها را نگاه میکنم.
سرعتی که چنین گلولهای دارد،آدم را متحیر میکند چون از شیشه رد شد و فقط یک سوراخ کوچک ایجاد کرد و احتمالا تا چند دهم ثانیه دیگر شیشه فرو نخواهد ریخت،گو اینکه من وقت زیادی برای این احساسات معمولی ندارم چون گلوله همین الان گونه راستم را شکافت و وارد حفره خوشبوی دهانم شد که هر روز سه بار مسواکش میزنم.
این اتفاقی است که حالا واقع شده و من افسوس میخورم که نمیتوانم منتظر شوم و مزه مغزم را زیر زبانم احساس کنم."