خلاصه ماشینی:
"در ردیف اول خودش را دید که دارد پوزخند میزند.
* همیشه حسین وحدانی روز اول صورتم را شیو میکنم،پیراهن و شلوارم را هم ست.
کفشم برق میزند؛من نگران که به لباس و کیفم بیاید.
صندلیها، اتوبوسها،قطارها،کفشهای بیملاحظه آدمها، دشمنترینهای جهان؛تا وقتی که تو را ببینم.
روز دوم پیراهنم کمی چروک شده،شلوارم کمی کثیف ولی هنوز مرتب.
کفشم خاک گرفته ولی هنوز تمیز.
ادلکنهعا سرسریند اما هنوز خوشبو.
هنوز مواظب صندلیها و اتوبوسها و قطارها.
هنوز آدمها و کفشهای بیملاحظهشان، دشمن؛تا وقتی تو را ببینم.
تو باید بروی.
تو باید بروی.
از آن مسیر باید بروی.
از آن مسیر باید بروی.
روز سوم خودم چروک شدهام.
چیزها همه یک بو میدهند.
صندلیها و اتوبوسها و قطارها همانطورند که برای همه.
آدمها، آدم.
من همانطورم که همه هستند.
تو همیشه تازهای.
لباسهایت، کفشهایت مرتب.
صندلیها و اتوبوسها و آدمها با تو مهربان بودهاند.
تو میآیی.
تو همیشه روز سوم میآیی*"