خلاصه ماشینی:
"زیر نظر محمد مهیار از حسین حسنی دام و دانه یکی مرغ در آسمان میپرید بروی زمین دانهای چند دید که هر دانهای دام بیننده است چو خال نکویان فریبنده است ربودش دل آن دانه لعلگون بر آن شد که خود را نماید زبون فرود آمد از بام آزادگی به پستی گرایید و افتادگی ز اوج فلک در زمین پر کشید ز هر دانهای این سخن را شنید که بگذر یک دانه و شاد ذی بپرهیز از دام و آزاد ذی از دکتر مصفا احساس نقصان سر میبرم از بیکسی در زیر بال خویشتن هرگز نمیگویم سخن با کس ز حال خویشتن بی خواب میدارد مرا،یاد من و غمهای من از خویشتن دارم نهان زین رو خیال خویشتن از بس که دیدم خلق را در بیکمالی کامران احساس نقصان میکنم از هر کمال خویشتن آزاده!"