خلاصه ماشینی:
در رثای استاد کمالی دزفولی دی خبر آمد به صد درد و دریغ دی خبر آمد به صد آه و فغان دی خبر آمد چه تلخ و ناگوار سیدی عالی نسب،بستوده شان عالمی عامل،فقیهی با کمال راحل دار البقا شد زین جهان...
شد کمالی،حضرت سید علی مرد دانش پرور بسیار دان آن خطیب نادره گفتار فحل و ان ادیب و شاعر شیرین زبان...
آن بزرگ اندیش مرد بیقرین و ان که تفسیرش به قرآن بیقرآن آن همه تدوین یاری از کسان آن همه تألیف و تصنیف شریف و ان همه آثار نغز و مغز جان از حدیث و از درایه از رجال صرف و نحو و اشتقاق واژگان واضع قانون تفسیر1و کلام جامع شعر و معانی و بیان مندرج بر لوح پاک سینهاش علم امروزین و علم باستان تا کنم توصیف آن رشک ملک استعینک یا الهی المستعان قفل بگشای از زبانم ای خدا جانم از زنگ کدورت وارهان حجةاسلام و کهف للانام آیت حق و بزرگ دودمان او که بر«سادات گوشه2»است افتخار گرچه کوکبهاست در این آسمان...
قانع و وارسته بود و ساده زیست با کتاب و علم و عالم کامران مونسش قرآن و اخبار رسول همدمش تفسیر این و شرح آن حوزه و دانشگهش بیتالقرار مدرس و مکتب ورا دار الامان خوانده شد خوان الهی را ز لطف حبذا آن میزبان،وین میهمان متکی بر تخت جناب النعیم کی دهندت این اریکه رایگان ای رضی الدین3و صدر الدین4کنون خان بیارایید در باغ جنان که بیامد آن گرامی یادگار وارث بر حق و نور خاندان قرة العین ظهیر5و کاشف6است آل این دو را نگهبان کیان عید بود اما ز رنج رحلتش شد عزا عید همه دزفولیان فرودین و سبز و خرم کوه و دشت نوبهار و باغ و بید و ضیمران رفت سوی حضرت رب ودود خنده بر لب راحت و روشن روان