خلاصه ماشینی:
"گفتمش این اصطلاح شهر ماست معنیاش در ظاهر و باطن جداست گه کمک باشد به بهتر سوختن گاه سودای درون افروختن ما در این گنجینهی پرزیب و زر دادهایم از معنی باطن خبر ما در این کانون گرم و باصفا کردهایم اقسام آگیرا جدا از مدیران،از حکیمان،از مهان دادهایم انواع آگیرا نشان از علوم مختلف صدها کتاب بهر دانشجو نمودیم انتخاب تا به هر ذوقی رساند اخگری هرکسی از شاخ آن چیند بری عکسها دارد سخنها زیر لب گویدت آهسته،هان دانشطلب خاطرات اوستادان قدیم هست بر جویندگان بهتر ندیم پند این نامآوران دارد اثر هان بجو این پندها را بیشتر این همه دانش در اینجا روبروست راستی گنجینهی کرمان نکوست گر تو اهل دانشی ای نوجوان کن طلب زین گنجهای جاودان گنج دانش را طلب کن بیشتر تا به دست آری کلیدی از هنر بین که آگیرای ذوق تو ز چست آنکه بالا میبرد فکر تو کیست دل ز آگیرای او لبریز کن آتش عشق درون را تیز کن گر ز دانش شد نصیبت افتخار پس تو هم گنجی در این گنجینه آر گنج تو ماند در اینجا یادگار وین بود بهتر ز کاخ زرنگار کاخ،گردد از حوادث بینشان آدمی از گنج دانش جاودان چون به پایان آید این خدمت ز ما این شما و حفظ این گنجینهها سرودهی کاظم حیدری،دیماه 4831 ش دبیر بازنشستهی آموزش و پرورش کرمان"