چکیده:
وجه اقتصادی حیات انسان داشتهاند و مهمترین رویکرد فیلسوف مورخانی که از سده 18 م به بعد نوعی درک ساختاری را از گذشته انسان مورد ملاحظه قرار دادهاند میتوان چنین مفهومی را با تسامح به کار برد و در جهت هرچه بیشتر تخصصی و دقیقتر شدن مطالعات تاریخی از آن استفاده نمود.در همین جهت مقاله حاضر درپی آن است که با بررسی سیر تحول مطالعات تاریخی که رویکرد اقتصادی به موضوع داشته و زمینههای تکوین چنین رهیافتی را فراهم کردهاند،به تاریخنگاری اقتصادی و سهم آن در ارتقای سطوح کیفی و معرفتی دانش تاریخ بپردازد.آنگاه که تاریخنگاری اقتصادی در حوزه مطالعات تاریخی مفهوم پیدا کند و حدود و ثغور منطقی بحث تحدید شود،شناخت و تحلیل بخشی از کنشهای جمعی انسانهاست که در راستای تأمین معیشت آنها در اعصار گذشته صورت گرفته است.چنین مفهومی هنگامی موضوعیت مییابد که با رویکرد میان رشتهای به تاریخ پرداخته شود و در راستای فهم ساختاری جامعه در ادوار گذشته،وجه اقتصادی کنش انسانها مورد مطالعه قرار گیرد.مورخین هنگامی که تاریخ را در وجه ساختاری آنکه همانا با حکمت در مفهوم عملی آن برابری میکند و سه وجه سیاست مدن،اخلاق و تدبیر منزل و یا همانا اقتصاد را در برمیگیرد در نظر داشته باشند،از گذشتههای دور به وجه اقتصادی حیات انسانی توجه داشته اما عنوان مستقلی که بتوان آن را تاریخ نگاری اقتصادی نام نهاد برای کار خود به کار نبردهاند.به کار بردن چنین مفهومی حتی در شرایط کنونی گفتمان علمی حاکم بر محافل تاریخی نیز جای تأمل دارد،اما با در نظر داشتن تلاش آن دسته از مورخینی که از دوران گذشته اهتمام ویژهای به
خلاصه ماشینی:
"شاید به کارگیری مفهوم تاریخ نگاری اقتصادی بهعنوان یک رشته و یا گرایش مستقل در مطالعات تاریخی چندان متداول نباشد و یا ماهیتا وجود چنین مفهومی تا حدودی دور از ذهن بنماید اما دقت در عملکرد اندیشمندان بزرگی که میتوان از آنها بهعنوان فیلسوف مورخان قرون جدید یاد کرد و از عصر روشنگری(قرن 81 م.
در این بین هرچند که برخی از مورخین معروف به اصحاب دائره العارف و در رأس انها ولتر،نوعی بدبینی را نسبت به گذشته طولانی مدت حیات بشری در ذهن خود داشتند و تاریخی واقعی بهمعنای سیر عقلی آن را از قرون جدید به حساب میآوردند،اما با جهتگیریهایی که در مقابل چنین جریانی آغاز شد و مهمتر رواج بیشتر نگرش اجتماعی(به مفهوم جامعیت در مطالعه گذشته)مطالعات تاریخی را در جاده هموار کاملا متفاوتی در مقایسه با گذشته رهنمون کرد که از هر جهت رضایتبخش مینمود.
همگرایی تاریخ و علوم اجتماعی:تکوین تاریخ نگاری اقتصادی با در نظر داشتن فاصلهای که میان مورخین و اندیشمندان علوم اجتماعی ایجاد شده بود احتمال میرفت تاریخ،طرد موردخین را درپی داشته باشد،آنچه امیدوارکننده مینمود یکی همان رویکرد تاریخی داشتن جامعهشناسان و مهمتر حرکتی بود که از نیمه قرن 91 م در آلمان به وجود آمد و یافتن قوانین تکامل تاریخی(با رویکردی مغایر با دیدگاه مکتب اقتصاد غیر تاریخی و انتزاعی در حالرشد در انگلستان و اطریش)را در دستور کار داشت.
در آرای مارکس در خصوص سرمایه،تأثیر اندیشههای هگل و دیالکتیک تاریخ جهان در نگاه وی، اقتصاد سیاسی آدام اسمیت،نظریه ارزش مبادله ریکارد و دیدگاه مورخینی همچون«نیبور»و «ماین»محسوس بود اما بنیان فلسفی خاص خود داشت و نظریه جامعی را دربارهء ساختار اجتماعی و سیر تحول آن ارائه میداد که شوون اقتصادی،سیاسی،اجتماعی و حقوقی آن با رویکردی تاریخی تعریف میشد(کریستوفر لوید،9731:462؛تفضلی،2731:571-151)."