خلاصه ماشینی:
"به یاد تو ای مهدی موعود(ع) تو بیا تا که عشق جان گیرد ] محمد حسن حاج علیمحمدی(زورق) هان که شب،همچو سیل،بیآرام در رگ تشنه هوا جاری است هان که در سینه شکسته شب جوی خون ستارهها جاری است *** در من احساس گنگ یک باور نرو آهسته رنگ میگیرد شهدا این التهاب در دل من جای زهر شرنگ میگیرد *** آه...
اکنون بیا و باور کن که شب از رنگ روز میترسد در پس هر سپیده میبینم دل شامی سیاه میلرزد *** آری،ای صبح مهربان امید!
*** من در این غار خسته و دلتنگ انتظار ترا هماره کنم در شب وحشت آفرین و سیاه لحظههای ترا شماره کنم *** من ز شوق و شعف شوم لبریز تو چو لبخند«ماه رویائی» با مژه میدوم بپابوست که تو از راه دور میآئی..."