خلاصه ماشینی:
"فلسفه از آن جهت که با روان انسانی مرتبط است شریفترین جزء جواهر انسان است و از آن تحت عنوان«علم به حقیقت قلب» یاد میشود،ولی غزالی در تحقیقات مربوط به خود،دین را با قلب، یکسو نهاد،و میتوان گفت آنچه موجب مخالفت غزالی با فلسفه گردید،جز تکیهی جمودآمیز او بر ظواهر دینی در اصول اعتقادات، چیز دیگری نیست،کسی که در اصول اعتقادات جمود بر ظواهر را اساس کار خود قرار داده،در جزمبه جمود،متعصبانه اصرار میورزد طریق تفکر و تعمق در معانی دینی را مسدود میکند و مجالی برای بروز اندیشههای فلسفی باقی نمیگزارد.
یکی از مسائل مهمی که در سبب تألیف کتاب تهافت الفلاسفه نقش داشت آن بود که امور مربوط به الهیات از عویصات(جمع عویص به معنی مشکل و دشوار)بوده و عقل آدمی نمیتواند در ادراک این امور مستقل باشد،فلاسفه نیز به نوبهی خود در الهیات،به تعمق پرداخته و کوشیدهاند با نظر و استدلال به حقایق این امور دست یابند،در این میان چون عقل غزالی از درک این امور ناتوان گشت، به گمراهی افتاده و با فلاسفه به مخالفت برخاست."