خلاصه ماشینی:
"مرحوم آل احمد در این اواخر در اثر سرخوردگیهای سیاسی به این نقطه رسیده بود که روشنفکر در میان توده مردم که پایبند به فرهنگ دینی خود هستند،پایگاهی ندارد و نخواهد داشت،لذا به دلیل همین کنار بودن از عرصههای واقعی زندگی مردم،قدرت ایجاد تحولات سترگ و بنیادین را ندارد.
نکته جالب در کتاب روشنفکران این است که آل احمد،شکستهای سیاسی و اجتماعی آن زمان را معلول جدائی روشنفکر و روحانی میداند و برمبنای همین تفکر است که پیشنهاد میکند روشنفکر یا باید در کنار روحانیتی که در آن برهه در برابر رژیم ایستادگی میکرد،بایستد و یا هر چه زودتر، نقش و وظایف محوله به این قشر را به عهده بگیرد و عملا نقش جانشین روحانیت را داشته باشد.
البته همان طور که اشاره کردم،به گمان من در پیشنهاد دوم آل احمد نوعی کنایه و استعاره،پنهان است،از آنجا که انجام وظایف روحانیت توسط روشنفکران و جانشینی آنها میسور نیست،بنابراین روشنفکر باید به پیشنهاد اول که همانا همکاری با روحانیت است،گرایش پیدا کند."