خلاصه ماشینی:
"مدیر مسوول وعده حق خربطی، ناگاه از خرخانهای سر برون آورد، چون طعانهای ای سگ طاعن؛ تو عوعو میکنی طعن قرآن را برون شو میکنی این نه آن شیر است، کز وی جان بری یا ز پنجه قهر او ایمان بری مصطفی را وعده کرد الطاف حق گر بمیری تو نمیرد این سبق من تو را اندر دو عالم رافعم طاغیان را از حدیثت دافعم رونقت را روزافزون میکنم نام تو بر زر و نقره میزنم منبر و محراب سازم بهر تو در محبت قهر من شد قهر تو خفیه میگویند نامت را کنون خفیه هم بانگ نماز ای ذوفنون من مناره برکنم آفاق ر کور گردانم دو چشم عاق ر چاکرانت شهرها گیرند و جاه دین تو گیرد زماهی تا به ماه تا قیامت باقیش داریم م تو مترس از نسخ دین ای مصطفی ای رسول ما!"