چکیده:
فرانسیس فوکویاما اعتقاد دارد که بعد از خاتمه جنگ سرد،ایدئولوژیها نیز مردهاند.متقابلا هانتینگتون طرح نظریهای است که براساس آن«رویارویی تمدنها» میان غرب از یک سو و اسلام و کنفوسیوس گرایی،از سوی دیگر روی خواهد داد.این دو نظریه در جهان غرب و خصوصا آمریکا انعکاس وسیعی یافته است، بهطوری که شکلگیری سیاستهای آمریکا دربارهء دنیای اسلام،از این نظریهها تأثیر گرفته است.جناح کبوترها(دمکراتها)،هوادار فوکویاما هستند و در مقابل شاهینها (جمهوریخواهان)خود را به تئوریها هانتینگتون نزدیکتر نشان میدهند.میانهروها نیز درصدد یافتن راهی در حد و وسط این دو نظریه میباشند. نظریه اهمیت این دو نظریه،نظریه رویارویی تمدنها را در شماره 26 مورد بررسی قرار دادیم و در این شماره مبادرت به بررسی نظریه پایان تاریخ نمودهایم.به امید اینکه این اطلاعات ما را نسبت به اوضاع جهان آگاهتر و در معرفی و تبلیغ اسلام و تدریس معارف اسلامی تواناتر سازد.
خلاصه ماشینی:
"کنارهگیری و انزوای او از جهان و جهانیان،اندیشهاش را پیش از پیش انتزاعی یا به گفته هگل از هرگونه محتوا و تعین تهی میکند و به پرسشهایی از اینگونه که حقیقت یا خوبی (به تصویر صفحه مراجعه شود) چیست،پاسخهایی کلی و مبهم میدهد و به همین دلیل که پاسخهای او جنبهء کلی و مبهم دارد خود در جهان واقع برای آنها مصداق و ما به ازایی نمییابد،این است که کمکم از مفاهیمی چون حقیقت و خوبی از فرزانگی و فضیلت،دچار ملال میشود و این سرآغاز شکاکیت و نیستانگاری (نیهیلیسم)یعنی مرحله دوم است که در آن بنده،واقعیت جهان را یکسره نقی میکند و همهچیز،از جمله آزادی را موهوم میانگارد،ولی این حالت او را ناآرامتر میگرداند چون متضمن نوعی تناقض است:از یک سو ذهن او جهان را پوچ میداند و از سوی دیگر آگاهی او از این پوچی، برایش پوچ نیست بلکه حقیقت دارد دین و شنیدن و جز آن را باطل اعلان میکند ولی خود همه چیز را میبیند و میشنود.
هگل میگوید علیرغم تلاشی که کلیسا به عمل میآورد تا بین واقعیت روزمره و جاری و حقیقت ابدی رابطهای برقرار نماید تا در پناه آن آدمی به آرامش دست یابد ولی ذهن آزاد نیز از مسیحیت خرسند نمیشود بلکه برعکس چون با عاطفه دینی در میآمیزد رنج و (به تصویر صفحه مراجعه شود) تلخی دو بارگی روح را بیشتر احساس میکند،پس به تلاش و جستجوی خود ادامه میدهد تا سرانجام به عقل دست مییابد و به یاری آن با واقعیت یگانه میشود و این همزمان با دوره اصلاح(رفورم)و رستاخیز فکری (رنسانس)در تاریخ اروپاست که به عقیده هگل نشانهء آغاز«حکومت مطلق عقل»بر زندگی آدمی است،ولی عقل در این مرحله جنبهء انتزاعی دارد و تنها در زمان انقلاب کبیر فرانسه است که به حال انضمامی درمیآید:01 «انقلاب فرانسه،سرآغاز«پایان تاریخ»است."