چکیده:
آیات آن،مورد تأویل قرار گرفته است.تأویلات عرفانی این تفاسیر، لغات و مفاهیم آیات سورهی یوسف و شخصیتها و حوادث داستان را شامل میشود.برخی از این حوادث در قرآن ذکر شده و برخی دیگر، تنها در تفاسیر آمده؛بیآنکه در خود قرآن بدان اشاره شده باشد.این حوادث زمینهساز تمثیلهایی است که در آن،عناصر تشکیل دهندهی یک حادثه دقیقا روبهروی عناصر تمثیلی قرار میگیرد.مقالهی حاضر ابتدا با نگاهی تطبیقی و تحلیلی به ذکر تأویلات عرفانی تعدادی از لغات و مفاهیم آیات این سوره در تفاسیر و متون عرفانی میپردازد و آنگاه برخی از مهمترین تأویلهایی را که ذیل شخصیتها و حوادث قصه نقل شده،نقد و تحلیل میکند. شکل گیری زبان خاص عرفانی،مخصوصا در تأویلاتی که از آیات قرآن ارائه میشود.ریشه در قرآن دارد؛به عبارت دیگر،گرایش به تفسیر تأویلی برآمده از قرآن است.در قرآن،بخش زیادی از مفاهیم در قالب تمثیل بیان شده است.وجود این تمثیلها در حقیقت نزدیک کنندهی هرچه بیشتر مفهوم به ذهن مخاطب است.تفاسیر عرفانی نیز که غالبا صورتی تمثیلی یا تأویلی دارند،از این سبک تمثیلی قرآن به ویژه در تأویل داستانهای قرآنی بهره بردهاند.در این میان،داستان حضرت یوسف(ع)از جمله داستانهایی است که وجوه عرفانی فراوانی دارد و چندین تفسیر عرفانی از جمله جامع الستین،حدائق الحقایق،کشف الارواح، انیس المریدین و شمس المجالسین(در دست تصحیح و چاپ)بهطور خاص،در مورد آن پرداخته شده و این سوره از آغاز تا انجام،به صورت عرفانی تفسیر گردیدهاست.در تفاسیری همچون کشف الاسرار، تفسیر القرآن منسوب به ابن عربی و برخی کتب عرفانی نیز این داستان بهطور کامل یا به صورت پراکنده و تنها بعضی از مفاهیم و
خلاصه ماشینی:
"تنت چاهی است جان در وی فتاده زگرگ نفس از سر پی فتاده بگو تا جان به حبل الله زنده دست تواند بو که زین چاه بلا رست (عطار،1631:261) و زمانی رمزی از مطلوب و خواست و میل و آرزو است که گرفتار چاه علایق شده است: یوسفی گم کردهام در چاهسار بازیابم آخرش در روزگار گر بیابم خود را زچاه برپرم با او من از ماهی به ماه (عطار،5631:85) مولوی،یوسف را حسن و خوبی تعبیه شده در وجود انسان و چاه را عالم مادیات و دنیا تعبیر میکند و معتقد است که برای ظهور چنین حسنی،باید در برابر فرمانهای الهی صبر کرد: یوسف حسنی و این عالم چو چاه وین رسن صبر است بر امر اله (مولوی،0631،ج 2:613) همین تعبیر مولوی در سخن سنایی نیز دیده میشود.
پس از اینکه بیدار میشود،جبرئیل به سراغ او میآید و چنین میگوید: چون زخواب خوش بجنبید او زجای جبرئل آمد که میگوید خدای گر نراندی نام یوسف بر زفان لیک آهی برکشیدی آن زمان درمیان آه تو دانم که بود در حقیقت توبه بشکستی چه سود (همان:95-06) در تفسیر کشف الارواح نیز موضوع دلدادگی یعقوب،عامل جدایی او از یوسف است: بساز و صبرکن راضی شو از دوست که زاری کردن از خاصان نه نیکوست تو دل بنهی به جز ما دل در این بند ندانی کت کنم مهجور یک چند که دل تخت و مکان ماست دایم ز دل باشد جهان جسم قایم تو مشغول پسر کردی دل خویش به دل در جای ده این حاصل خویش میاور نام یوسف بر زبان باز که با ما درنگنجد غیر و انباز (جمالی اردستانی،7831:71) اما غیرت الهی در دو موضع دامنگیر یوسف نیز میشود:اول،آنجا که یوسف مفتون زیبایی خویش میگردد؛آنگاه که«یک روز در آینه نگرید."