چکیده:
عروج میدهد.(نجم الدین کبری،1363:36)در این سلسله،تخلیهی دل از ما سوی الله و تصفیهی آن به ذکر حق،و نیز تهذیب نفس در سایهی شریعت و طریقت،از جمله طرق دستیابی به حقیقت معرفت است.شناخت انشان در عرفان اسلامی با جلوههای متعدد خود،کلید درک بسیاری از مفاهیم عرفانی ادب فارسی است.در نگرش عارفان مکتب عاشقانه،محبت(عشق) صفت ذات حق است.که با آن،ابتدا به خود تجلی نمود و ذات اقدسش جلوهی تمامنمای هستی گردید و سپس آن را به روح محمدی تجلی نمود و به واسطهی او،عالم و آدم را آفریده محبت خود را در وجود تمام ذرات کائنات،تعبیه کرده است و از بین همهی موجودات،انسان را به صورت خود آفرید و به او عشق ورزید و آینهی دل او را مجلای ذات و صفات خود دید.به همین سبب،وی را خلیفهی خود نمود و بار امانت معرفت خویشتن را بر دوش وی گذاشت.انسان هم باید با خودشناسی،به خودسازی روی آورد تا به نقش تجلی نمودهی حق در آینهی وجود خود،معرفت حقیقی(شهودی)یابد. در بینش عرفان سلسلهی کبرویه،نزدیکترین راه برای وصول به حق،طریق اهل محبت است؛زیرا آنان بر اثر غلبهی محبت و عشق و شور و حال،از خود و قوت خود تهی شدهاند و در ابتدای راه،حق با کمند جذبه آنان را به سوی خود
خلاصه ماشینی:
"مجلهی روستان ادب دانشگاه شیراز سال دوم،شمارهی چهارم،زمستان 9831،پیاپی 6 (مجله علوم اجتماعی و انسانی سابق) رابطه تجلی با محبت و معرفت- (با تأکید بر مرصاد العباد نجم الدین رازی) دکتر نصر الله امامی*دکتر محمد غلامرضایی**عبد المجید محققی*** دانشگاه شهید چمران اهواز دانشگاه شهید بهشتی تهران دانشگاه شهید چمران اهواز چکیده شناخت انشان در عرفان اسلامی با جلوههای متعدد خود،کلید درک بسیاری از مفاهیم عرفانی ادب فارسی است.
(نساء311/) وی در توصیف تجلی صفات جلال نیز بر این باور است که اگر حق در صفت جبروت،بر کسی تجلی نماید،نوری بینهایت در غایت هیبت،بیرنگ و شکل و کیفیت،در جلوی چشم دل آنکس ظاهر میشود و اگر در صفات عظموت(که خود ببر دو نوع حیی و قیومی،و کبریایی و قهاریت است)تجلی نماید؛در تجلی حیی و قیومی،فناء الفنا و سپس بقاء البقا روی نماید و حقیقت آن نور،بر وی ظاهر میگردد و در تجلی کبریایی و قهاریت،اگر حق به صفت خاص تجلی نماید،حیرت سراسر وجود سالک را میگیرد و علمش را به جهل میدل میکند و اگر به صفت عام تجلی نماید،همه چیز را به باد فنا میسپارد: زان باده نخوردهام که هشیار شوم آن مست نبودهام که بیدار شوم یک جام تجلی جلال تو بس است تا از عدم و وجود بیزار شوم (نجم الدین رازی،1731:123) پیامبر اسلام(ص)مجلای حقیقی ذات و جملگی صفات جمال و جلال خداوندی است«حق در هیکل انسانیاش تجلی کرده،او را آئینهی سرتاپانمای جلال و جمال خویش ساخته است."