چکیده:
شیوه ی تفکر هنرمند و نوع نگرش او به جهان هستی، بسته به این که تا چه اندازه بتواند دربردارنده ی دیدگاهی باشد که ضمن خلق جهانی نو، شمولیت بیش تری نسبت به مسایل اساسی زندگی بشر داشته باشد، ضامن بقای اثر او خواهد بود. در این مقاله، سعی بر این است که با مقایسه ی طرز کاربرد و استخدام چند واژه که حافظ و خاقانی به تکرار، در اشعار خود به کار برده اند و هم چنین نوع رفتار هنری آنها با مظاهر طبیعت در جایگاه یکی از مهم ترین عوامل زیبایی، چگونگی نگرش آن ها به هستی و هنر، واکاوی شود تا از این طریق بتوان پاسخی برای این سؤال یافت که: دلیل استقبال از شعر حافظ و مهجور ماندن شعر خاقانی چه عواملی بوده است؟
خلاصه ماشینی:
"اما آن چه ما را از چنین مقایسهای ناگزیر میکند این است که اولا،تجدید مطلعهای قصاید خاقانی،سرشار از مایههای تغزلی و عاشقانه است و غزلهای خاقانی نیز در بسیاری از موارد،سرمشق شاعران دورههای پس از او بوده است،ثانیا،خاقانی شاعری است که اگر بخواهیم تنوع بلاغی آثار او را از نظر آماری با دیوان حافظ مقایسه کنیم،خواهیم دید که دایرهی واژگانی و حوزهی خیال شعر او چندین برابر شعر حافظ است،در نتیجه این سؤال مطرح میشود که:دلیل مهجور ماندن شعر او چه عواملی بوده است؟ دشواریهای دیوان خاقانی؟طرز غریب و بدیع سخن او؟و آیا غریب و بدیع بودن در مورد طرز سخن حافظ مصداق ندارد؟پس رمز و راز ساری و جاری شدن شعر حافظ در اذهان و دلفریبی شعر او چیست؟سوای هماهنگی و زیباییهای صوری و لفظی چه چیزی باعث این همه استقبال از شعر حافظ شده است؟ هر چند این مقاله نه مجال پاسخ دادن تمام و کمال به چنین پرسشهایی دارد و نه مدعی است پاسخها بدون ایراد و نقص خواهد بود،اما سعی بر این است که با طرح مباحثی که شاید کمتر به آنها توجه شده است،موضوع واکاوی شود.
»(اسپرتو و دیگران،1388:75) از آنجا که طرح مباحث و معیارهای زیباشناسی از دیرباز هم در بین فلاسفهی غرب و هم در بین نظریهپردازان مسلمان محل اختلاف نظرهای فراوان بوده است،1از مجموع نظریهها و بحثها نتیجهای منسجم که بتواند به صورت قطعی،معیارهای مشخص و غیر قابل تغییری ارائه دهد،به دست نمیآید؛اما با توجه به این موضوع که آثار بزرگ هنری جهان حتی پس از ترجمه به زبانهای دیگر نیز زیبایی و گیرایی خود را حفظ میکنند،میتوان نتیجه گرفت که ماندگاری آثار هنری بیش از آن که حاصل توازنهای لفظی باشد،حاصل زیبایی اندیشه و جهاننگری بدیع هنرمند است و از آنجا که زیبایی اصیل در بطن طبیعت نهفته است و هنر هیچگاه بیارتباط با طبیعت نبوده است،موضوع را از منظر این دو معیار،یعنی زیبایی اندیشه و طبیعتگرایی،مورد بررسی قرار میدهیم."