چکیده:
استفاده میکند.علاوه بر این؛جایگاه معانی ثانوی در تقدیم و تأخیر اجزا در بخشی مستقل تبیین میشود.در پایان؛شکلهای تازهای از تقدیم و تأخیر؛مثل فاصله افتادن بین موصوف و صفت،مضاف و مضاف الیه و عائد و صله،به کمک شواهدی از بوستان سعدی ارائه میشود که میتواند در ذیل مبحث تقدیم و تأخیر کتب معانی،جایی پیدا کند. به این دلیل که در کتابهای علم معانی،الگویی منظم و مدون از مبحث تقدیم و تأخیر ارائه نمیشود،برقراری ارتباط با این مبحث برای آموزش آن یا نقد و تحلیل آثار؛به سختی امکانپذیر است.مقالهی حاضر بر آن است که با استناد به منابع، ترتیب و تغییر جایگاه اجزای جمله را که اساس موضوع تقدیم و تأخیر است؛ اثبات و تعیین کند و در کنار هر مطلب از این بحث،از شواهد بوستان سعدی بهره بگیرد.همچنین این موضوع نیز تبیین میشود که در تقدیم و تأخیر از دو طریق «ساختار و ظاهر کلام و انتقال معانی ثانوی»میتوان با مخاطب ارتباط برقرار کرد. مولف با تکیه بر یافتههای تازه؛نتیجه میگیرد که تقدیم یا صدرنشینی مسند الیه،از قابلیتهای زبان فارسی است و مشوق مخاطب در شنیدن یا خواندن«مسند یا خبر» کلام است و تقدیم فعل؛بر سرعت انتقال پیام و شدت هیجان شنونده میافزاید؛ علاوه بر آن؛اثبات میشود که سعدی به خاطر انگیزههای تعلیمی خود به تقدیم مسند الیه گرایش دارد و گاهی برای سرعت بخشیدن به انتقال پیام؛از تقدیم فعل
خلاصه ماشینی:
"علاوه بر آن،در نمونههای شعری،گویی شاعر جملهای منظوم را با شکل طبیعی و رایج در زبان،به کار میبندد: چو صیتش در افواه دنیا افتاد تزلزل در ایوان کسرا فتاد (سعدی،3631:63) درود ملک بر روان تو باد بر اصحاب و بر پیروان تو باد (همان،63) در این مرحله،میتوان یکی از عوامل پیوند بین مخاطب و متکلم را صدرنشیین مسند الیه معرفی کرد؛چیزی که در نمونههایی چون اشعار سعدی،موجب روانی کلام میشود،به طوری که خوانندهی شعر سعدی،مقهور ترتیب طبیعی و عادی سخن میگردد و اغراض ثانوی تقدیم مسند الیه را فراموش میکند: گدایانی از پادشاهی نفور به امیدش اندر گدایی صبور (همان،001) شکر خندهای انگبین میفروخت که دلها ز شیرینیش میبسوخت (همان،321) در مرحلهی دوم،کشف نگرش عاطفی گوینده نسبت به«مسند الیه»کلام است.
و ز آن کس که خیری بماند روان دمادم رسد رحمتش بر روان عائد موصول صله بزرگی کزو نام نیکو نماند توان گفت با اهل دل کو نماند (همان،65) عائد موصول صله که بعد از تأویل،مجموعهی سه عنصر،تبدیل به یک گروه وصفی میشود: «آن کس خیر روان مانده»و«بزرگ نام نیکو نمانده» موصوف صفت صفت موصوف اما گاهی بین موصول و صله،فاصله میافتد که از شگردهای جملهسازی است و سعدی آن را بسیار به کار میبرد: کسی گوی دولت ز دنیا برد که با خود نصیبی به عقبا برد (همان،97) عائد موصول صله در این ورطه کشتی فروشد هزار که پیدا نشد تختهای بر کنار (همان،53) عائد موصول صله اهمیت این مبحث چیزی جز کشف شیوههای مختلف ساختاری برای ارتباط با مخاطب نیست؛به طوری که با بهرهگیری از الگوهای ارائه شده در این مقاله و دقت در آثار شاخص ادب فارسی،تنوع ساختارها در جملهسازی زبان فارسی تبیین میشود و امکان دارد در میان این تحقیقات،شگردهای خاص و تازهی شاعران بزرگ،نمایان شود."