خلاصه ماشینی:
"پیام کلی کتاب این است که هویدا، روشنفکر و متجددی بود که به منظور تعدیل رژیم پهلوی، به همکاری با آن رژیم روی آورد و امیدوار بود که با افزایش نقش طبقه متوسط، در درازمدت، شاه به تقسیم قدرت رضایت بدهد؛ اما جزمیت روشنفکران در مخالفت با محمدرضا شاه و اصلاحناپذیر دانستن رژیم پهلوی، عدم انعطاف محمدرضا پهلوی نسبت به کاستن از استبداد سیاسی و تن دردادن هویدا به پذیرش نقش نخست وزیر گوش به فرمان شاه، باعث شد که هدف هویدا عملا تحقق پیدا نکند.
در این خصوص ادعاهای میلانی متضمن چند نکته است: الف ـ رژیم پهلوی قابل اصلاح بود، ب ـ روشنفکران بهواسطه پوچگرایی، از همکاری با رژیم سر باز زدند، ج ـ جبهه ملی میتوانست جلوی انقلاب را بگیرد، ولی این کار را نکرد، د ـ انقلاب اسلامی در خلأ قدرت سیاسی ناشی از اختلاف شاه و روشنفکران بهوجود آمد و موفق شد، و بالاخره، شاه متجددی بود که به تجدد فرهنگی و اقتصادی اعتقاد داشت.
برای اطلاع آقای میلانی، باید اضافه کنم که همکاری مورد نظر وی یکبار در زمان رضاشاه، صورت تحقق به خود گرفت؛ همکاریای که منجر به کشتار هزاران نفر از مردم شریف ایران در زندانها و دستگاه پلیس سیاسی پهلوی اول شد، زنان و دختران مسلمان این سرزمین به دلیل رعایت احکام اسلامی تحت تعقیب و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، کلاه از سر مردان برداشته شد و چادر از سر زنان، اجرای علنی مراسم و شعایر اسلامی ممنوع شد، حکومت عرفی در ایران برقرار گردید، عشایر سلحشور سرکوب شدند، نفت کشور غارت گردید و..."