چکیده:
همزمان با آغاز فرمانروایی سلجوقیان بر ایران،عنوان سلطان مفهوم و کاربردی خاص یافت.گرچه پیش از سلجوقیان،غزنویان نیز عنوان سلطان بر خود نهاده بودند،ولی در دوره سلجوقی سلطان به فرمانروایانی اطلاق میشد که فرمان حکمروایی خود را از خلیفه دریافت میداشتند و بوسیله آن فرمانروایی خود را مشروعیت سیاسی و دینی میبخشیدند.خوارزمشاهیان بر همین اساس برای کسب منشور سلطنت و عنوان رسمی سلطان از خلیفه عباسی تدارک سیاسی و نظامی فراوانی دیدند.در این مقاله این تلاشها و نتایج مرتبط بر آن با توجه به ویژگیهای حاکم بر مناسبات خوارزمشاهیان با دستگاه خلافت عباسی مورد بررسی قرار گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"در طی این سالها خوارزمشاهیان برای کسب مشروعیت سیاسی و دریافت عنوان سلطان از خلیفه عباسی که لازمه آن بود برنامهها و تلاشهای سیاسی و نظامی فراوانی تدارک دیدند،ولی موفقیت چندانی کسب نکردند.
خوارزمشاهیان نیز برای کسب عنوان سلطان و دریافت منشور حکمرانی از خلیفه عباسی تلاش فراوان کردند ولی فقط تکش و نواده او جلالالدین فرزند سلطان محمد در بازپسین روزهای زندگانی خود به این خواسته نایل شدند.
نابخردی طغرل آخرین سلطان سجلوقیان بزرگ که با خلیفه«یکدلی»نداشت و نیز توسعهطلبی سیاسی الناصر لدینلله خلیفه عباسی،این زمینه را برای تکش فراهم ساخت تا برای تحقق آرزوی دیرینه خانواده خود یعنی کسب مشروعیت سیاسی از خلیفه اقدام کند.
خلیفه در این پیام به تکش وعده داد که اگر خوارزمشاه به سرزمینهای طغرل سلجوقی حمله برد و آنان را تصرف کند،خلیفه نیز منشور فرمانروایی بر آن شهرها را برای او خواهد فرستاد(ابن اثیر،8631:42/311).
در حقیقت صرفنظر از زمان اندک روزهای پایانی عمر تکش که موفق شد از خلیفه منشور حکمرانی و سلطنت دریافت دارد،خلیفه عباسی الناصر لدین لله هیچگاه نپذیرفت که عنوان سلطان را به فرمانروایان خوارزمشاهی اعطا کند.
هنگامی که در زمان فرار فرزندان سلطان محمد،غیاث الدین پیرشاه برادر سلطان جلال الدین از براق حاجب که پیش از این خادمش بود،سؤال کرد که چه کسی سلطانی را به تو داده است«قتلغ سلطان جواب داد که سلطانی به من آن مالک الملکی داده است که کلاه سلطنت از فرق سامانیان برداشت و بر سر غلامان آن خاندان سبکتکین و محمود نهاد و دست قهرش کسوت جهانداری از سلاطین سلجوقی برکشید و بندهزادگان آن خاندان که خوارزمشاهیان و اسلاف تو بودند بدان خلعت کرامت ارزانی داشت."