چکیده:
بر اساس تعریف برگزیده ما، مطلق بودن اخلاق به معنای معتبر بودن برخی احکام اخلاقی بدون هیچ قید و شرط، یا مقید نبودن هیچ حکم اخلاقی به قیود ذهنی و غیر واقعی است و نسبیت اخلاق هم به معنای آن است که همه احکام اخلاقی با قید و شرط معتبرند و اعتبار هر حکم اخلاقی وابسته به قیودی ذهنی و غیر واقعی، مانند دستور، سلیقه و قرارداد است.
در ادامه، این پژوهش به نقد مبانی و مهم ترین دلائل نسبیت اخلاقی پرداخته، تناقض های نظری و پیامدهای غیر قابل قبول التزام عملی به آن را برمی شمرد. ضمن آنکه مکتب اخلاقی اسلام با نسبیت اخلاقی سازگار نیست و باید این مکتب را واقع گرا و مطلق گرا دانست.
Can ethical statements be regarded absolute or relative? The question has been answered by ethical schools differently. Clearly the position taken here would lead to its own consequences. In this paper، therefore، author’s definition of ethical absoluteness and relativity has been made clear. In this view، by the former is meant that ethical judgments are valid without any mental or real limitation but by the latter is meant contrarily. Furthermore، ethical relativity has been studied descriptively، meta-ethically and normatively and it has been considered based on ethical non-realism. The author، having studied ethical relativity critically with view to its basic principles and proofs، has paid a critical attention to the very claim and its theoretical contradictions and unacceptable consequences when obliged in human behavior.
And finally، the paper، referring to the principles of Islamic ethics، it has been known absolute، realist and in disagreement with ethical relativity and what is meant by some great Muslim scholars such as Allaamah Tabatabayi consists in its being comparative and can never interpreted as ethical relativity.
خلاصه ماشینی:
(بنگرید به:مطهری،1386:274؛همو،1388:740-685) مثلا گفتهاند همه انسانها و جوامع-آگاهانه یا ناآگاهانه-خوبی عدالت را میپذیرند؛ولیدر تعیین برخی موارد آن اختلاف دارند؛همگی توجه و احترام به والدین را یک اصل میدانند؛اما تنها در نوع ابزار آن اختلاف دارند؛هم طرفداران و هم مخالفان سقط جنین ممکن استبپذیرند که کشتن انسان بیگناه کار نادرستی است؛ولی اختلاف آنان در این است که آیاجنین،انسان هست سا نه؟حتی در صورت اختلاف در این موارد،اصول کلیتری مثل خوبیرفتارهایی که موجب کمال انسان هستند و بدی صفاتی که برای انسان نقص به حسابمیآیند،وجود دارند ک چون ناظر به نحوۀ وجود انسان میباشند و همه انسانها دارای حبذات و طالب کمال خود هستند،افراد و جوامع مختلف با اجماع بر آنها صرفا در کاربرد ایناصول اختلاف دارند.
برای اثبات این اصول،دو دلیل ارائه شده است:دلیل اول،مبتنی بر نسبیت توصیفی استکه در آن از وجود اختلاف نظر میان افراد و جوامع مختلف دربارۀ اصول اخلاقی نتیجه گرفتهمیشود که اخلاقا نباید درباره رفتار و منش دیگران براساس نظریۀ اخلاقی مورد قبول خود،قضاوت کرد؛به دلیل وجود همین اختلاف بنیادین،هر فرد/جامعهای باید در انتخاب نظریۀاخلاقی مورد قبول خود و نیز در عمل کردن به آن آزاد باشد؛همچنین باید دیگران را تحملکرد و به انتخاب و عمل آنان احترام گذاشت.
&%00909QKPG009G% به لحاظ همین تناقض نظری است که نسبیتگرایان-بهرغم شعار فریبندۀ خود-نهمیخواهند و نه میتوانند برای مخالفان منافع خود،آزادی قائل باشند یا با مخالفان نسبیت باتساهل رفتار کنند!بدینتریبب،داستان تناقض در نظریه نسبیت اخلاقی کار را به جاییمیرساند که گویا نسبیتگرایان به مخالفان خود میگویند که-بنابر نظریۀ مورد قبول ما-باید با ما با تساهل رفتار کنید و به خود میگویند-برخلاف نظریۀ خود-نباید مخالفان راتحمل کنیم و عجیبتر و تأسفبارتر آنکه با صدای بلند فریاد میزنند:هرکس باید مطابقنظریۀ اخلاقی خود عمل کند!
de,''msivitaleR laroM``,8991,- :kroY weN&nodnoL,yhposolihP fo aidepolcycnE egdeltuoR .