چکیده:
مبحث بافتهای ناکارآمد و توجه به بهبود فضای زیستی در نواحی فرسوده شهری یکی از مباحث پیچیده و چندوجهی در حوزه شهرسازی و مدیریت شهری به شمار میرود. نظر به اهمیت بازآفرینی بافت ناکارآمد شهری تاکنون قوانین و مصوبههای زیادی سعی در ایجاد شرایط و تسهیل امور مربوط به آن داشتهاند، اما با این وجود به نظر میرسد پیشرفت چندانی در این حوزه صورت نگرفته است. یکی از دلایل قابل ذکر، ماهیت چند تخصصی و متنوع پروژهها همراه با حضور ذینفعان متعدد از نهادهای خصوصی و عمومی در حوزه بازآفرینی بافت ناکارآمد است که هماهنگی و همراستایی عملکرد این ذینفعان موجب پیچیدگی فرایند بازآفرینی میشود. در واقع میتوان گفت که بازآفرینی بافت ناکارآمد شهری دارای خصوصیات یک طرح1 است که شبکهای از ذینفعان در اجرا و پیش برد اهداف آن دخیل هستند و مطابق مطالعات پیشین یکی از مهمترین عوامل در پیش برد این طرحها مسئله حاکمیت ذینفعان آن است. لذا شناخت حاکمیت این شبکه و نقد آن میتواند در موفقیت این طرحها تأثیرگذار باشد. به این منظور، این مقاله با استفاده از روش گروههای کانونی میزان تعامل بین هر دو ذینفع شناسایی شده را کمیسازی میکند و سپس با استفاده از روش تحلیل شبکه اجتماعی که ابزاری قدرتمند برای شناسایی و تحلیل ابعاد مختلف شبکهها محسوب میشود، شبکه قدرت حاکم بر سازمانها و نهادهای مرتبط با برنامه بازآفرینی شهر تهران را به منظور بررسی میزان تعامل که یکی از مهمترین ملزومات حاکمیت این شبکههاست، مورد بررسی قرار میدهد. در انتها با تمرکز بر ادبیات موضوع و تطبیق نتایج حاصل از تحلیل شبکه اجتماعی با شرایط مطلوب، ضعفهای وضع موجود را بررسی و رویکرد مناسب حاکمیت را پیشنهاد میکند.