خلاصه ماشینی:
"بیا،بیا گوش کنیم به حرف این کوچولوها،بحرف زری،دختر آقا محسن.
اما با گریه بگم،با دل پرغصه بگم،با داد و یا فریاد بگم،به تو بگم،به پدر و مادرها بگم.
روزی که خدا به ما ایرج را داد،همگی شاد بودیم،شادی کردیم،شربت و شیرینی دادیم به همهء فامیلهامون.
بگذار روشنتر بگم کار به آنجا رسید که دیگه زری نبود،توی خونهء ما زری اصلا مرده بود.
خلاصه،زری نازپرورده دیگه بیناز شده بود،بگذار فریاد بزنم،کار به آنجا رسیده بود که ایرج بمن میگفت:چرا نمیری خونتون،پیش پدر و مادر خودت تا تو را هم ناز کنند،با تو حرف بزنند و جواب حرفت را بدند؟....
به خدا پدر و مادر من همان پدر و مادر ایرج بودند،آقا محسن و مهین خانم را میگم.
خوب،حالا که بحرفهام گوش دادین،بمن بگید درد من چیه،نهنه،با یک جمله به همه بگید به همهء منها و منمها بگید درد من چیه."