خلاصه ماشینی:
"امامجله اندیشه و هنر،یک روز شمیم بهار درآمد که آگهی داخل مجلهاندیشه و هنر-که بیشتر مجلهای اقتصادی و اجتماعی بود باجرقههای گاهوبیگاه هنر پیشرو-میگوید این مجله تیول کسینیست و از همکاری جوانترها استقبال میکند و چهطور است سریبه آنجا بزنیم دکتر وثوقی هم اختیار ادبی و هنری مجله معتبر خودشرا داده دست سه چهار جوان بیست و دو سه ساله،که عجب دلیداشت!شماره اول که درآمد چون اسم نویسندهها را به ترتیب الفباییمینوشتند اسم من در اول همه نویسندهها قرار گرفت.
از اینجا و آنجا و بعدها دایرهآشناییهایم وسیعتر شد،جاهایی را که مراکز خرید و فروش(به تصویر صفحه مراجعه شود)یادداشتهای باغ ملک،حوض هشت گوشه،1363 (به تصویر صفحه مراجعه شود)درخت رنسانس(تکه دوم از یک نقاشی دوتکه)،1353 خطهای قدیمی بود پیدا کردم و با آدمهای معتبری آشنا شدم کهمجموعههای عظیمی داشتند و بزرگواری بیحدی؛و کسرشأنشاننمیشد از اینکه با پسر جوان،بیپول و علاقهمندی بحثوفحصمیکنند و راههای تشخیص و انتخاب درست را یادش بدهند...
رشتههای مختلف هنرهای ایرانی را از جوانی تعقیب میکردم ویاد میگرفتم پیش خودم آرامآرام در طول زمان و در 34 سالگی درمواردی صاحب تخصص بودم و در مواردی هم صاحب علاقه،بهاین ترتیب چون مینیاتور و تذهیب و خوشنویسی و قطعهبندی وتشعیر را به صورت عملی و در حدی کافی و قابل قبول کار کرده بودمو درعینحال هر مطلب نوشته شده موجود را درباره هنرهایاسلامی ایرانی خوانده بودم،توانستم جایگاهی پیدا کنم که بتوانم دربسیاری از موارد-از جمله اصالت قطعات خوشنویسی و نسخههایخطی آن نظر بدهم و کارشناسی کنم»."