خلاصه ماشینی:
"»5 کارهای ذابحی در شرایط بحرانی تنها تلختر و سیاهتر میشوند،امادر موضوعاتاش معمولا کمتر تغییری رخ داده و کماکان اطرافو همان آدمهایی را به تصویر میکشد که با آنها زیسته است.
«این که چرا بعضی موقعها کارهایم شدیدا رنگوبوی تهرانی پیدامیکند،دلیلاش این است که من بچه جنوب شهر هستم.
بهخصوص در این دنیای وانفسا،خیلی است که آدم بتواند کسی راشاد کند و دلقک این کار را میکند،گاهی فکر میکنم اگر درزندگی تناسخی است،شاید در زندگی قبلیام یک دلقک بودهام.
از حیوانات استفاده میکنند و این درسبزرگی است و برای من بسیار جالب.
خیلی از کارهایم زنپوشها هستند،یادم است در کودکی مردیبه نام علی قمی در محله ما بود که در عروسیها،خودش را شبیهزنان میکرد،و رقص زیبایی هم انجام میداد.
زندگی برای من خیلیشیرینتر از حالا بود و ناخودآگاه گذشته برایم زنده میشود.
یادماست در کوچه فروزنده،درختان اقاقیا که سرشار از برگ و شکوفهبودند و پرندگانی که مدام صدایشان به گوش میرسید و از اینطرف به آن طرف پرواز میکردند،ولی حالا دیگر در زندگی ماجایشان خالی شده است."