چکیده:
بدون تفکر و اندیشه جامعه دوام و قوام پیدا نمیکند،دولت و امپراتوری[شاهنشاهی] به وجود نمیآید و اگر این تفکر و اندیشه و عملکردش مبتنی بر خردورزی و داشتن برنامهی برخاسته از خواستههای جامعه نباشد،استمرار پیدا نمیکند.ایرانیان باستان در محیط جغرافیایی خود،از چنان اندیشه توأم با خرد برخوردار بودهاند که تمام جوانب زندگی انسان را در روشنایی میگرفت و به آن صورت جهانی میداد که تا به امروز صورت آرمانی آن در روایتها و باورهای مردم،قصهها و دادههای تاریخی باقی است. در سیر این اندیشهی سیاسی آنچه از همه مهمتر بود،آزادگی انسان و مختار بودن و جایگاه فردی او بود که به تکامل یک اجتماع کمک و ارزش میداد و به یقین در غیر این صورت ایرانیان موفق نمیشدند که دهها قرن قدرت جهانی را از لحاظ سیاسی، اقتصادی،اجتماعی،هنر و ادبیات و حتی روانی در اختیار داشته باشند و تأثیر خود را بر تمدن جهان پیوسته تا به امروز نگه دارند و پایهگذار ادارهی کشور و جهان باشند و روش حکومت را برپایهی روشنایی[داد-آزادگی]که نوعی ارادهی ایزدان به حساب میآوردند و خود تجسم آن بودند به دنیا هدیه کنند.
خلاصه ماشینی:
"ص 713)و این دادگری خاص مردم کشور نیست بلکه جنبه ی عمومی و همگانی و یا به اصطلاح جهانی دارد،در چنین اندیشهای،حرمت نهادن به دیگران بر عزت و شرافت میافزاید و تسامح و فراخنگری و گشادهرویی در مقابل ادیان و باورهای ملل دیگر،آن هم بدون کبر و غرور و آزادی آئینها و رسمیت آنان از نخستین جلوهای اندیشهی سیاسی ایرانیان است و اگرچه این نوع اندیشه گاهی صورت آرمانی به خود میگیرد ولی ما حد اقل نمونههای فراوانی از آن را در رفتار شاهان و جامعه اولیه ایران زمین میبینیم که باعث رونق زندگی و گسترش مفاهیم واقعی آزادگی است و عنصر باقی مانده هویت ایرانی برپایهی اندیشهی آرمانی ایرانی در یک دورهی طولانی از تاریخ مردم این سرزمین خود نشان داده است و اعمال قدرت کرده و در فرهنگ ایرانی باقی مانده و یکی از شگفتیهای تاریخ است که بعد از فروپاشی نظام ساسانی با وجود پذیرش دین اسلام تا به امروز این حس ملی و تداوم هویت ایرانی به قوت باقی مانده و به صور گوناگون به خودنمایی میپردازد و از چنان راز و رمزی برخوردار است که موجب بقای ایران شده،درحالیکه تنوع قومی،دینی و نژادی در آن گسترده است و آیا این چراغ یا خورشید[داد و دادگستری و آزادگی]در دل تاریخ ما نهفته است(داریوش آشوری:ما و مدرنیت."