خلاصه ماشینی:
"محمد حسین بهجتی(شفق) فرشته نجات من از آفاق رمز آلودهای بس دور میآیم ز شهر نور میآیم، منم از عالمی دیگر، منم از آسمانها،کهکشانها،عرش پهناور من از مرز جهان راز میآیم من از زیبا بهشت جاودانیهای بینامم من از دنیای غیب،آنجا که باشد چشمهسار فیضها و زندگانیها از آن دنیای بیپایان و بیآغاز میآیم من از آن اوجها پرواز میگیرم، بسوی خاکیان زان آشیان دور و نورانی پیام آوردهام،پیغام آزادی بشارتها،طربها،نیکبختیها در این پیغام میباشد برای بختیاران منبع الهام میباشد *** مرا سوی شما بهر رسالتها فرستادند کنون من میرسم از ره چو خورشید هدایتگر که تا بر کاروانها راه بنمایم بروی نوجوانان،پیشتازان ره عزت هزاران در، ز خیر و دولت و اقبال بگشایم، من آن مهتاب شبهایم فروزان مشعل فطرت که با تیر فروغ خود دل ظلمت شکافم،دخمهء وحشت بهم ریزم خروس عرش میباشم که بال خویش برهم کوبم و فریاد بر دارم بگیتی سر،دهم بانک سحرگاهی هزاران خفته را از خواب مرک آور بر انگیزم *** منم نسل جوان را رهبری بینا برای نسل سرگردان چراغ عالم افروزم کمر را بستهام از بهر خدمتهای گوناگون پذیرای جوانانم بدل مشتاق آنانم الا ای پاک مردان ای جوانان خردپرور!"