چکیده:
فارابی هنرمندان را با عنوان حاملان دین، در جایگاه دوم مدینه فاضله و پس از حکومت نبوی قرار داده است. او بر آنستکه فرشته وحی همه معقولات را به قوه ناطقه پیامبر و سپس به قوای خیالی وی، افاضه میکند. جمهور بعلت قصور قابلی یا عادت، قادر به دریافت عقلی سعادت و حقیقت نیستند. بنابرین پیامبر که خود، به همه حقایق بنحو عقلی و با براهین یقینی اشراف دارد، محاکیات و مثالهای آنها را به خیال مردم میافکند. در نظام فکری فارابی، هنرمند بمعنی عام با عنصر تخییل سر و کار دارد و هنر در مدینه فاضله یا هنر دینی و نبوی، هنری است که سعادت معقول را توسط صور حسی و خیالی به ذهن جمهور انتقال میدهد.
خلاصه ماشینی:
"اما این مسئله قابلتامل است که هنر در نظام فکری فارابی چه مفهومیدارد که از قابلیت اتصال و ارتباط با حکومت انبیا وحکومت دینی برخوردار است؟اخذ جواب،متوقفبر گزارشی از نظریه وحی و نبوت فارابی و نیز آموزهخیال نزد فارابی است،چرا که مولفه خیال در مفهومسازی خاص فارابی،هم بنوعی در نظریه نبوت او(*).
چرا فارابی در تبیین وحی بهمین اندازه اکتفانکرد که بگوید عقل فعال همه معقولات نظری و عملیرا به عقل منفعل پیامبر اعطا میکند،بگونهیی که ازهیچ یک از معقولات خالی نماند؟با توجه به اینکه ازنظر او معقولات سرآغاز علوم نظری است و غایتکمال انسان در نیل به سعادت معقول و در گرو درکمعقول است.
اوالحان را سه گونه میداند:1-الحانی که از شنیدن آنهالذت و فرح و نوعی آسایش در نفس پدید میآید و فارابی اظهار میکندنفس در آغاز،مبادی علوم خود رااز قوه خیال اخذ میکند تا بجایی میرسدکه کامل میشود و در هیچ چیز از آنچهمیخواهد بداند،نیازی به اخذمبادی از قوه خیال ندارد وهنگامی که مفارق شد استعداد او برایقبول فیض عقل فعال تخصص مییابد.
بنابرین عناصر خیال و نطقمیتوانند نقش اصلی را در مفهومسازی هنر دینی ایفانمایند،یعنی میتوان گفت هنر دینی هنری است کهبه محاکات سعادت معقول توسط صور محسوس وخیالی میپردازد.
48 هنر دینی را میتوان بر هنر در مقام تعریف نیزاطلاق نمود،چرا که چنین هنری در پی ایجاد تعقلنیکو و اندیشه خدایی در راه سعادت معقول،افعال وکنشهای خدایی و انفعالات و عواطف نفسانی معتدلبا هدف نیل به خوبیهاست و از نظر فارابی تخییل ومحاکات هم در ایجاد اندیشه خدایی،هم در تحققافعال الهی و هم درباره انفعالات نفسانی نقش اساسیایفا میکند."