چکیده:
به راستی می توان عیسی را منادی آخرالزمان نامید . او پیامبری بود که تمام تعالیمش در راستای مفاهیم فرجام شناسانه قرار داشت . آراء عیسی در انجیلها بیشتر از سایر بخشه ای عهد جدید انعکاس یافته است . علاوه بر این، راویان انجیلها خود بخشهای دیگری را نیز بدان افزودند که همه اینها بازتابی از سنت عیسوی اولیه می باشد . در این مقاله کوشش بر آن است که جنبه های مختلف تعالیم عیسی با تاکید بر آموزه های فرجام شناسانه آن مورد بررسی قر ار گیرد، ضمن آنکه به پیشینه این مفاهیم در سنت یهودی نیز اشاره می شود . نتیجه ای که در پایان حاصل می شود بر محوریت موضوع آخرالزمان در تعالیم عیسی صحه می گذرد.
Jesus was in fact an apocalyptic preacher and a herald of eschatological restoration. His message can be fairly characterized as apocalyptic eschatology. His own words were reflected in the Gospels more than any other parts of the New Testament. But the narrators of the Gospels added their own speculations to these words; however، these words and the speculations reflect the early Christian traditions.This article tries to survey the teachings of Jesus، considering its eschatological aspects. Moreover it reviews the Jewish background of the eschatological concepts. Finally it comes to this conclusion: apocalyptic eschatology constitutes the essential theme of the Jesus' teachings.
خلاصه ماشینی:
بنا به نظر وایس ، عیسی اگر چه در آغاز فرجام عالم را بسیار نزدیک می دانست ، اما بعدها، آنگاه که دعوت او به توبه چندان مورد توجه مردم واقع نشد، به این نتیجه رسید که ملکـوت خداونـد بـه 2 وقوع نخواهد پیوست مگر اینکه او به عنوان فدیه ای برای مردم کشته شود.
بنابراین ، آنگاه که در آموزه های عیسی با عبارت ملکوت خداوند مواجه شویم ، می توان چنین استنباط کرد که عیسی نیز ایـن عبارت را با رویکردی فرجام شناسانه به کار می برد: «هر آینه به شما می گویم بعـد از این از عصیر انگور نخورم تا آن روزی کـه در ملکـوت خـدا آن را تـازه بنوشـم » 1 (مرقس ، ١٠ : ٢٣).
فرضیۀ دیگر در مورد عبارت «پسر انسان »، از این قرار است که ممکن اسـت کـه عیسی از ظهور «پسر انسان » در آخرالزمان سخن گفته باشد، اما خود را «پسر انـسان » نمی دانست و فرد دیگری مد نظر او بود.
دو نکتۀ دیگر که در مورد این عبارت می توان بیان کرد این است که حتی اگر عیسی خود را پادشاه - مـسیحای بنـی اسـرائیل مـی دانست ، باز هم ممکن بود به آمدن شخصی دیگری بـه عنـوان پـسر انـسان در آخـر الزمان اعتقاد داشته باشد، چرا که مسیحا گرایی یهودی از تنوع زیادی برخوردار بـود و گروه های مختلف یهودیان نظریات مختلفی در ایـن بـاره داشـتند.