چکیده:
با نگاه اجمالی به تاریخ تفکر فلسفی در حوزه اسلامی، از دیدگاه عملگرایانه، این مسئله روشن میگردد که برخی از فیلسوفان مسلمان علاوه بر بهر مندی از ابداعات جدید در حوزه فلسفه، درباره نیازهای جاری زمان خود، در علوم مختلفی چون تعلیم و تربیت، سیاست و کشورداری، اخلاق و تربیت دینی یا رسمی، امور نظامی و کشوری و دفاعی، تبحر داشته و کتابهایی نگاشته اند؛ علاوه بر اینکه گاه خود نیز عهده دار مناصبی در این حوزه ها بوده اند. اما تعداد زیادی هم هستند که تنها ابداعاتی در حوزه های نظری داشته اند و به مباحث عملی نپرداخته اند؛ اگرچه با گسترش مباحث روش شناسی، آراء عملی از اندیشه ها و افکار آنان قابل استنتاج است. این مشکل در ابتدای تاریخ فلسفه اسلامی کمتر بچشم میخورد اما با گذشت زمان و بخصوص مدتی پس از حمله مغول شکل فراگیری به خود گرفت. مشکل چه بوده است؟ آیا چنانکه برخی ادعا میکنند ماهیت فلسفه اسلامی موجب این امر گشته یا مسائل و مشکلات دیگری دخالت داشته اند؟ ضرورت پرداختن به این مسئله با توجه به شرایط امروز و لزوم بهره گیری از دانش بومی و علوم اسلامی در تدوین سرفصلهای علوم انسانی برای کشورمان، آشکار میگردد. طرح این مسئله از یکسو متاثر از نیازها و مشکلاتی است که جامعه امروز گرفتار آن است و از سوی دیگر لزوم بکارگیری تلاشها و کوششهای گرانمایه و عظیمی را نشان میدهد که از این متفکران و اندیشمندان سرچشمه گرفته و نادیده انگاشته شده است. نتایج بررسیها نشان میدهد که استنتاج اقدامات عملی از اندیشه های نظری با موانع و مشکلاتی همراه است که در طول مقاله به آنها پرداخته شده است. این مشکلات و موانع را میتوان در سه بخش جای داد: برخی از این موانع مربوط به تواناییهای فیلسوفان و دانشمندان است، برخی مربوط به ماهیت اندیشه و فلسفه آنها از نظر روش شناسی و برخی نیز ناشی از دشواریهای عبور از نظر به عمل مقاله حاضر بشیوه تحلیلی ـ تاریخی درصدد است هر یک از این موانع را مورد بررسی قرار دهد.
خلاصه ماشینی:
"اما در کنار این هیبت وعظمت،همواره این نکته مطرح بوده است که از این قلههای اندیشه ونکتۀسنجیهای فوق العاده،چه نتیجهیی در عمل حاصل میشود؟آیا میتواناز آن هم دقت و نکتهسنجی در حل مشکلات عملی انسانها-در امورسیاسی،اقتصادی،تربیت و اخلاق بهره گرفت؟آیا فیلسوفان خود اقدام بهاین کار نکردهاند؟یا نوع مباحث فلسفی بگونهیی است که اجازه این کار رانمیدهد؟با توجه به پیچیدگی جوامع و نیاز مبرم به انجام اعمال سنجیده ودوری از اقدامات سطحی و ساده،آیا میتوان قواعده برای استنتاج رفتارهایعملی از مباحث نظری،ابداع نمود؟و اگر خط حائلی میان اندیشههایفلسفی و اقدامات عملی مرتبط با آنها کشیده شده است،چرا برخی ازفیلسوفان مسلمان،در طول تاریخ فلسفه اسلامی،در عمل انسانهایتوانمندی بودهاند و توانستهاند از اندیشههای فلسفه خود،رفتارهای عملیاستنتاج نمایند؟و بالأخره اینکه موانع برخی دیگر از فیلسوفان مسلمانبرای ورود به حوزع ملی چه بوده است؟و چه تحلیلی میتوان از آن بیانداشت؟و اینکه آیا برقراری این رابطه در همهجا نیکو و پسندیده است؟ عریف موضوع اولین گام و مهمترین قدم در پاسخ به سؤالات مربوط به علل عدم ورودفیلسوفان به حوزه عمل،این است که مشخص نماییم مقصود از حوزه عملچیست؟و ابراز چه بیانات و انجام چه اقداماتی،بکارگیری فلسفه در عملمحسوب میشود؟و سؤال از چه مواردی سؤالی انحرافی و بدون توجه بهخصوصیات فلسفه و ساختار اندیشه است؟ کاربرد واژه فلسفه در این مورد میتواند بمعنای عام یا خاص آن باشد؛یعنی با استفاده از مهارتهای استدلال و قیاس و سایر تواناییهای ذهنی درحد عمومی،برای حل مشکل خود و جامعه باشد و یا استفاده از اندیشههایخاص فلسفی در حوزه جهانشناختی،اخقال،تربیت،معرفت و زندگیعملی که در این خصوص فرد عامل باید آگاه و آشنا با مکاتب و نحلههایفکری و فلسفی باشد،اما در مورد اول یک انسان برخوردار از هوش واستعداد متوسط یا یک فقیه آگاه به منطق و مهارتهای عمومی استدلال نیزمیتواند چنین رفتاری را انجام دهد."