چکیده:
نظریه آنالوژی که بزرگترین مدافع آن را توماس آکوئینی میدانند، سابقه قابل تاملی در تاریخ اندیشه، بویژه قرون وسطی داشته است. ای. جی. اشوورث یکی از مهمترین شارحان متاخر این حوزه میباشد. در پژوهش حاضر براساس تقریر اشوورث به مباحث اصلی این نظریه که اغلب در آثار کلامی و فلسفی این حوزه مغفول مانده میپردازیم. نتیجه آنکه سابقه نظریه آنالوژی بسیار پیش از توماس میباشد و اغلب تفاسیر درباره آن نارسا و منطبق با نگاه اصلی توماس است از اینرو نیازمند بازبینی تقریرهای متداول این نظریه هستیم.
خلاصه ماشینی:
"معضل متکلمان،چگونگی دلالت زبانی بر خدا بود و اینکه چگونه میتوان از امر متعالی و کاملا روحانی وبسیط،بدون دخالت برداشت[متعارف]واژگانی که بکار میبریم سخن گفت؟و دغدغهفلاسفه صحبت از امر واقع1بود؛اینکه چگونه میتوان گفت هم جوهر(بعنوان مثالسقراط)و هم اتفاق و حادثه و عرض(مثلا زشتی صورت سقراط)وجود دارد،در حالیکه یکی به دیگری وابسته است؟چگونه میتوان گفت خدا و مخلوقات هر دو وجوددارند،زمانی که یکی از آنها توسط دیگری ایجاد شده است؟اندیشمندان قرون وسطیدر مواجهه با این مشکلات به نظریهیی متوسل شدند که کلمات را-فارغ از توجه بهزمینه و عالم سخن-به سه گونه تقسیم مینمود:برخی مشترک معنوی(کاملا به یکمعنا)،برخی مشترک لفظی3(کاملا دو پهلو و متفاوت)و برخی نیز آنالوژیگونه4(با معانی نسبی).
از این پس در سراسر قرون وسطیبرای نویسندگان بحث از اقسام آنالوژی در چارچوب شرایط اشتراک لفظی و معنوی که توسط ارسطو و مفسران او ارائه شده بود جای گرفت.
با در نظر داشتنسوابق بحث،آکوئیناس میپرسد ما چگونه باید اسماء الهی را تأویل نماییم؟ او ادعا میکند اسماء،نمیتوانند اشتراک لفظی محض باشند،چراکه آنگاه امکانفهم محصلی از خدا را نخواهیم داشت و نمیتوانند مشترک معنوی صرف نیز باشندچراکه جود خدا و ارتباط او با صفاتش باندازه کافی از ما متمایز است و کلمات بایددر حدود مفاهیم مختلف مورد استفاده قرار گیرند.
اشاره دارد به تمایز توماسی میان«محکی اسم(مصداق)و معنای اسم و اینکه آنچه محکی اسم است در خدابنحو اولویت و تقدم و در سایر اشیاء بنحو تبعی و تأخر وجود دارد؛اما از آنجا که همه اسماء الهی از مخلوقاتوام گرفته شدهاند،معنای اسم اولا و بالتقدم بر اشیاء اطلاق میشود و این است معنای این قاعده که میگوید:خدا از طریق آثارش نامیده میشود»(مبانی فلسفه مسیحست،ص 232)همچنین برای مطالعه بیشتر:ر."