چکیده:
از متون عرفانی این گونه فهم می شود که مشایخ صوفیه به رغم گفته های مناقب نویسان از عنوان نمودن خرق عادت و کرامت غیر طبیعی و ناباورانه پرهیز می کردند و اصولا در دوران اولیه پیدایش تصوف، قدرت خارق- العاده اولیاء نقش چندان مهمی در جایگاه شان نداشت. اما رفته رفته با پیدایش سلسله های صوفیه این امر از این جهت که هر یک از آنان برای اثبات ح قانیت خویش از آن بهره می گرفته اند، اهمیت فوق العاده ای می یابد و نوعی فخر فروشی با اثبات کرامات مشایخ، میان مریدان در می گیرد. در این مقاله قصد داریم به موضوع کرامت از منظر دو تن از برجسته ترین دانشمندان اسلامی - ابن سینا و ابن عربی - بنگریم . ابن سینا ، در نمط دهم کتاب اشارات و تنبیهات به ذکر اسرار کرامات و خوارق عادات عرفا می پردازد و با آوردن مثال هایی می کوشد این پدیده را از منظر عقلانی توجیه کند . ابن عربی نیز در آثار خود از کرامات صوفیانه نمونه های زیادی را نقل می کند و ضمن تقسیم بندی خوارق عادات به معجز ه، کرامات و سحر و جادو وقوع کرامات را پذیرفتنی و ممکن می داند.
According to the Islamic mystical texts، and in spite of the writings of the hagiographers، Sufi masters were not willing to do miracles andextraordinary practices. On the contrary، these extraordinary practices had no essential role in the development of early Sufism. But gradually when the Sufi orders were established، speaking about the miracles of the masters became prevalent among the naive adherents of Sufism. They used these stories as a proof of the superiority of their masters. However، some of the Muslim philosophers and mystics such as Ibn Sīnā and Ibn Arabī، speak about the possibility of these practices. Ibn Sīnā in the tenth chapter of Ishārāt wa Tanbīhāt surveys the mystery of non-prophetical miracles (kirāmāt) and extraordinary practices and he tries to give rational reasons to prove it. Ibn Arabī also brings many examples of Sufi miracles in his works. He categorizes extraordinary practices into miracles، non-prophetical miracles and magic. He insists on the possibility of non-prophetical miracles.
خلاصه ماشینی:
از آنجا که رسم همیشگی عوام و مریدان این بوده است که بـرای بیـان بزرگی و تفهیم بلندمرتبگی مقتدایان خود به بزرگ نمایی و اسطوره نمودن آنان دست مـی - زدند و به جهت اینکه مشایخ خود را بزرگتر و بلندمرتبه تر از دیگر مشایخ نشان دهنـد، بـه نقل و ساختن هر داستانی دست می زدند و این امر از آن روی بود که برخی خامـان ، ارزش و احترام عرفان و تصوف را در کرامات و اعمال خارق العاده منحصر می کردند و در این باره تا می توانستند سخن می گفتند و ندانسته ، هرچند نظر برخی عامیان را به خـود جلـب مـی - نمودند، اما از سویی دیگر این مکتب را نزد آگاهـان و اندیـشمندان ، دور از عقـل و منطـق ، 1 بی مغز و بی محتوا جلوه می دادند.
٤ اما این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که اگر هم ابن سینا، چنانکه از فصول آخر اشارات و تنبیهات و برخی دیگر از رسائل وی بر می آید در سیر معنوی خویش به تدریج به عرفان و حکمت اشراقی روی آورده باشد، این امر در روش استدلالی وی خللی وارد نساخته است و عرفان ابن سینا نوعی صبغه استدلالی 5 دارد و می توان آن را در برابر عرفان اشراقی ، عرفان عقلی خواند.
ابن سینا در نمط دهم اشارات می گوید: «هم از روی تجربه و هم از راه قیاس و استدلال عقلی ثابت می شود که نفس ناطقۀ انسانی همان طور که در عالم خواب ممکن است از غیب آگاهی پیدا کند، در بیداری هم می شود این امر برایش حاصل شود، مگر اینکه 4 مانعی وجود داشته باشد که موجب ارتفاع یا زوال این امر گردد.