چکیده:
این مقاله در پی بیان منطق یکی از مهم ترین و پرکاربردترین روش های پژوهشی در عرصه علوم اجتماعی کلان است که با پرسش هایی بزرگ سروکار دارد و واحدهای مشاهده و تحلیل خود را واحدهای میانی و کلان اختیار می کند. در آغاز، با طرح موضوع درصدد شرح اهمیت و جایگاه این روش برآمده ایم و بر این ایده تاکید کرده ایم که علوم اجتماعی در پی بررسی تفاوت در بین کل ها و ترتیبات اجتماعی است. دشوار است به تحلیلی در علوم اجتماعی بیاندیشیم که تطبیقی نباشد. تحلیل تطبیقی به معنای توصیف و تبیین مشابهت ها و تفاوت های شرایط یا پیامدها در بین واحدهای اجتماعی بزرگ مقیاس مانند مناطق، ملت ها، جوامع و فرهنگ هاست. گذار از نظریه های عمومی به نظریه های ساختاری در حوزه جامعه شناسی انقلاب وتحولات اجتماعی توجه به روش و تحلیل تطبیقی را دو چندان ساخته است. گزینش واحدهای کلان و بزرگ در این روش، ئکه معمولا حجم محدودی دارند، مساله حجم واحدها یا نمونه های بررسی را به نکته ای اساسی و مهم بدل کرده است. به حدی که گفته می شود مطالعه تطبیقی کمی با موارد زیاد (N بزرگ) و مطالعه تطبیقی کیفی با موارد محدود (N کوچک) سروکار دارند. این نوع مطالعات ممکن است در قالب طرح های پژوهشی شبیه ترین و در عین حال متفاوت ترین نظام با روش های توافق و اختلاف صورت گیرند. منطق پژوهش تطبیقی در درجه نخست بر این نکته تاکید دارد که اندیشه مکانیکی و ساده انگارانه به جهان اجتماعی با ماهیت واقعیت های این جهان سازگاری ندارد، زیرا الگوهای متفاوت توسعه و تحول موید الگوهای محتمل و تصادفی است تا الگوهای جبری و تعین گرای تاریخی - اجتماعی. این منطق بر پیکربندی و درک روابط زنجیره ای و واکنشی در قالب رویکرد مسیر وابسته برای تحلیل های اجتماعی و تاریخی تاکید و این باور را دنبال می کند که آثار و پیامدهای بزرگ را همیشه نمی توان برحسب فرایندهای کوتاه مدت یا منحصر به فرد، متوازن و پیش بینی پذیر تبیین کرد، بلکه سیر تحول را باید زنجیره ای و احتمال گرایانه بررسی کرد و از نگاه تفریدی و انقطاعی پرهیز داشت.
خلاصه ماشینی:
"منطق پژوهش تطبیقی غلامرضا غفاری* (تاریخ دریافت:1388/8/12،تاریخ تصویب:1388/12/18) کیده این مقاله در پی بیان منطق یکی از مهمترین و پرکاربردترین روشهای پژوهشی در عرصۀ علوماجتماعی کلان است که با پرسشهایی بزرگ سروکار دارد و واحدهای مشاهده و تحلیل خود راواحدهای میانی و کلان اختیار میکند.
حتی در روش آزمایشی که باع دو گروه کنترل و آزمایشمواجهیم و در پی بررسی تفاوت بین این دو گروه،آیا کاری جز تحلیل تطبیقی صورت میدهیم؟به نظر اسملسر،حتی توصیف نیز متضمن مقایسه است.
با این همه،نکتۀ قابل اعتنایی که به نظر میرسد نقشی اساسی در روش تطبیقی دارد،توجهبه وجود الگوهای متفاوت توسعه و تحول مؤید الگوهای محتمل و علی تصادفی است تا الگوهایجبری و ضروری تاریخی،علل تبیین کننده و شرایط تعیین کننده را باید از یکدیگر تفکیک کرد.
هرچند که این دو سنت تحلیلی از حیث واحد تحلیل بایکدیگر تفاوتی ندارند،مطالععات تطبیقی قیاسی تمایل به بررسی الگوهای همگرا در بین جوامعبرای حمایت و تائید اعتبار نظریهای عمومی دارد که برای فهم و تبیین فرایندهای اجتماعیتحت مطالعه مورد استفاده قرار گرفته است و مطالعات تطبیقی استقرایی گرایش به تمرکز برالگوهای تغییر برای حمایت و تائید این مدعا دارند که حیات اجتماعی به لحاظ تاریخی وفرهنگی معین و مقید است.
بنا به ادعای راگین که منطق پژوهش تطبیقی را میتوان از طریق مقایسه با پژوهشهایمرسوم در علوم اجتماعی فهم کرد،این پژوهش در ورای پژوهشهای کمی و کیفی قرار میگیرد،از رویکردهای گوناگون بهره میبرد،دارای ماهیت توصیفی،تبیینی و تحلیلی است و درجستجوی مشابهتها و افتراقها یا جهتگیری روششناختی قیاسی و استقرایی است که در عملخود را با پژوهشهای متغیر محور و مورد محور نشان میدهد."