خلاصه ماشینی:
"اگر از میان شاعران این عصر تنها به دیوان رودکی نظر بیفکنیم،ابیات فراوانی را از این دست شاهد خواهیم بود: {Sاکنون خوریده باده و اکنون زیید شاد#کاکنون برد نصیب حبیب از بر حبیبS}(رودکی،1380:14) و یا: {Sشاد زی با سیاه چشمان شاد#که جهان نیست جز فسانه و باد#زآمده شادمان بباید بود#وز گذشته نکرد باید دیدS}(رودکی،همان:17) اما این تفکر هرگز بدان معنی نیست که ادیبی خردمند چون رودکی،از زودگذر بودن عرصه و مجال آدمی در عبور ثانیهها،غفلت بورزدبلکه درست از همین رهگذر است که«دلبستگی»را مقبول و«وابستگی»را مردود میداند.
(همان) و برعکس،شوربخت کسی است که با«وابستگی»به تعلقاتدنیویاش،نه خود از مواهب دنیا بهرهمند میگردد و نه به دیگرانسود و بهرهای میرساند«شوربخت آن که او نهخورد و نه داد»(همان)او حتی از این مرحله نیز پا فراتر میگذارد و در جهت آگاهیدادن به انسان در عدم وابستگی و دل نبستن همیشگی بهجهان گذران،تصویری را بر بوم کلام،نگارگری میکند که اینتصویر،خود با مخاطب سخن میگوید: {Sبه سرای سپنج مهمان را#دل نهادن همیشگی نه رواست#زیر خاک اندرونت باید خفت#گرچه اکنونت خواب بر دیباست#با کسان بودنت چه سود کند#که به گور اندرون شدن تنهاست#یار تو زیر خاک مور و مگس#چشم بگشا ببین کنون پیداست#گرچه دینار یا درمش بهاست#چون تو را دید زردگونه شده#سرد گردد دلش،نه نابیناستS}(همان:15) مضامینی از این دست در دیوان رودکی،کم نیست و از خلالهمان ابیات اندک برجای مانده میتوان،روح حکمت و معرفت،تمایل به شادمانه زیستن،برخورد عاقلانه با واقعیتهای زندگی،و توجه به انسان و طبیعت را فراوان دید و از همه مهمتر،دلآگاهی و فریفته نشدن به جهانی که«پاک خوبکردار است»را،تشخیص داد."