چکیده:
: در این نوشتار در پی توصیف و تحلیل روش مکتب اخباری هستیم. لب و لباب مدعای ما این است که اخباریگری، مانند اصولیگری، یکی از مکاتب اجتهادی مسلمین به طور عام و نیز امامیه به طور
خاص است. از اینرو، اخباریان صاحبنظر همه از بزرگان امامیهاند و خارجی یا نفوذی و یا از عامه نیستند، بلکه از دل مکتب ائمه و فقهای امامیه برخاستند.
از اینرو، نه نسبت اخباریگری به مثابه یک روش علمی در کشف حکم، آن چنان ناپسند است که اجتناب از آن بر همگان فرض باشد و نه نسبت اصولیگری و انتساب به اصولیان فی نفسه آنقدرها مطلوب. به
گمان ما هر دو روش محاسن و نقایص خود را دارد و باید مورد سنجش و ارزیابی قرار گیرد تا در نهایت تئوری منقحتری درباره اجتهاد به دست آید.
خلاصه ماشینی:
"در میان اهل سنت؛ اگرچه برخی ظاهرا چنین اطلاقی از اجتهاد را به کار میبرند، اما با توجه به اینکه اصول و مبانی همگنان خود را در استنباط کافی میدانند، نشان از آن دارد که در حقیقت مرادشان همان اطلاق دوم است، نه اطلاق سوم؛ زیرا دیدگاه اغلب اهل سنت بر پایه تصویب در احکام شرعی است؛ در حالیکه امامیه بهطور کلی مخطئهاند.
در نگاه عامه چنین اجتهادی به جای کاشفیت در عرض تشریع قرار میگیرد؛ در حالیکه نزد اصولیان امامیه در همه فروض و بر اساس تمامی مسلکها، اخباری و اصولی، اعم از انفتاحی یا انسدادی، متأخر یا متقدم، اجتهاد تنها یک کاشف است و میتواند براساس قواعد و عناصر مورد قبول شارع، تشریعات شارع را کشف کرده، از این طریق بر احکام فقهی آگاهی یابد.
به این معنا که آنان از یک سو میگویند میخواهیم دین را بفهمیم و از سوی دیگر میگویند بدون هیچ ابزاری میخواهیم بفهمیم و این یعنی نمیخواهیم بفهمیم؛ زیرا مراد از روش اجتهادی و استنباطی، همان چیزی است که جهت فهم و کشف متون دینی باید به کار بندیم؛ حال اینکه قواعد و اصول آن، ورای اصول مسلم و بدیهی و ضروری در فهم، چه باشد، بحث بعدی است و آنها میتوانند روش خاصی را با دلایل کافی و موجه برگزینند.
با توجه به اینکه اخباریان متأخر امامیه خود طیف گستردهای را شامل میشوند ـاز محقق استرآبادی گرفته که بالکل اصولیگری را نفی میکرد تا محقق بحرانی، صاحب حدائق که تمایلات اصولی نیز داشت ـ استخراج تمام اصول و موءلفههای اصلی و در عین حال مشترک بین همه آنان از یک سو کار بسیار صعب و در این نوشتار غیرمیسور است، و از سوی دیگر فایده چندانی نیز بر آن در بحث ما مترتب نیست."