خلاصه ماشینی:
"یا اینکه چنین حرکت رو به پیش را الزاما برای علم نمیپذیرید و ممکن است که علم هیچگاه حقیقت را به تمام معنا کشف نکند؟ ـنقش پارادایمهای علم را چگونه میبینید؟ آیا پارادایمهای علم با حقیقت رابطه دارند یا محصول توافق و شرایطی خاصاند؟ ـتأثیر اوضاع و شرایط اجتماعی را بر علم و فعالیت علمی چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا حوادث اتفاقی هم علم را تغییر میدهند یا اگر حتی حوادث اتفاقی در یک شرایط اجتماعی رخ ندهند، علم راه خودش را میرود؟ ـشخصیت یک عالم نابغه در تحولبخشی و شکلدهی به علم چه نقشی دارد؟ بنابراین پیشاپیش باید یکسری تعریفها و مبانی منقح بشود آنگاه تعریف درستی از ساختار فلسفه فقه و یا توصیهای نسبت به آن ارائه گردد.
بنابراین همینجا باید معلوم کنیم که: ـ حجت چیست؟ ـ مصادیق آن کدام است؟ ـ چه حجتهایی جعل شدهاند؟ ـ روشهای اثبات قضایای فقهی، عقلی است یا نقلی؟ ـ تاریخی است یا استقرایی یا بنای عقلایی؟ ـ پیشفرضها در قضاوتهای فقهی چیست؟ همینجا بگویم که درباره پیشفرضها دو بحث وجود دارد: یکی پیدا کردن آنها است، و دوم اینکه آیا این پیشفرضها حجت هستند یا نه؟ اینجا دو بحث وجود دارد.
بخش پایانی یا «خاتمه» در ساختار فلسفه فقه، بررسی خود فلسفه فقه است؛ مثلا اینکه فلسفه فقه چه نسبتی با فقه دارد؟ آیا باید تاریخ فقه را هم در همین جا، یعنی فلسفه فقه بررسید؟ نسبت میان فلسفه فقه با علم اصول چیست؟ و اینگونه پرسشها."