چکیده:
نگرش جامعهشناختی به دین میکوشد تا دین را تنها به مثابه پدیدهای اجتماعی و زاده جامعه بررسد و آن را تفسیری زمینی کند. یکی از پیشتازان و بنیانگذاران این نگرش که تأثیری ماندگار بر این
رهیافت گذاشت، امیل دورکیم است که در کتاب صور ابتدایی حیات دینی، تفسیری از این سنخ به دست داد و دین را بازتاب آرمانهای اخلاقی جامعه و ابزار حفظ و ثبات اجتماعی معرفی کرد. وی کوشید با
بررسی کهنترین و ابتداییترین دین موجود در میان قبائل ملانزی، یعنی توتمیسم، نظریه خود را بپروراند و آن را به ادیان دیگر تعمیم دهد. این مقاله پس از معرفی دورکیم و اندیشههای اصلی او، این تفسیر
وی را گزارش و بررسی می کند و بر مسائل حل ناشده آن انگشت میگذارد.
خلاصه ماشینی:
"جامعهشناسی به مثابه علمی مستقل: تا پیش از دورکیم، هرچند کسانی چون کندورسه، منتسکیو و بیشتر از همه اگوست کنت بحثهای اجتماعی را مطرح کرده بودند و حتی کنت نام «جامعهشناسی» را برای رشته نظری خود پیشنهاد کرده بود، اما جدایی این رشته از دیگر رشتهها و استقلال آن مرهون تلاشهای بی وقفه دورکیم است.
دورکیم این مسئله را نیز اینگونه حل میکند که جامعه پس از ایجاد آن باور اولیه برای آنکه همواره فرد را متوجه گروه نگه دارد و به او بگوید که باید خود را بخشی تجزیهناپذیر از آن بداند، مناسکی ایجاد میکند که کارکرد آن در نهایت، تقویت روح همبستگی میان اعضای گروه است.
میتوان همینگونه بر ضد دورکیم استدلال کرد و گفت که مردمان اولیه استرالیایی چنان درگیر مسائل روزمره و حل مشکلات عاجل خود بودند که نمیتوانستند نظریه توتمیسم را به عنوان نظریهای عام ارائه کنند و از آن برای حفظ وحدت اجتماعی خود سود برند؛ زیرا این نظریه چنان پیچیده است که تنها میتواند ساخته اذهان نیرومند باشد (همان، ص 142).
آیا این به معنای آن نیست که وی نتوانسته است مسئله دین را حل کند، بلکه دین جدیدی ساخته است؟ آیا جامعه وی همان کارکرد خدای موءمنان جوامع استرالیایی را ندارد؟ آیا در اینجا شاهد سوسیولوژیسم به معنای مکتب اصالت جامعهشناسی نیستیم و آیا همه چیز به موجودی به نام جامعه حواله نشده است و آیا معتقدان به چنین نگرشی که همه چیز را منبعث از خواست و قوانین جامعه میدانند، مانند همان بومیان استرالیایی نیستند که ریشه همه چیز را در توتم خود میجویند و آن را میپرستند؟ اینجا است که این سخن میرچا الیاده درباره دورکیم راست میآید: «مطلق را نمیتوان ریشه کن کرد."