چکیده:
داستان زال و رودابه یکی از دلکشترین داستانهای غنایی در حماسة ملی ایران است. اهمیت این قصه از چند جهت است؛ یکی اینکه در مجموعه داستانهای حماسی وجود داستانی غنایی، آن هم داستانی که قهرمانانش، قهرمانان حماسی شاهنامهاند، فضایی متفاوت و حال و هوایی دوستداشتنی ایجاد میکند. دیگر اینکه این قصه نقطة تلاقی ایرانیان با بیگانگان و باعث پیوند آنهاست. آنچه در این نوشتار آمده، حاصل بررسی شخصیت سیندخت، مادر رودابه، از سه زاویة است:۱. زیبایی و ملاحت ۲. خرد و درایت ۳. دلیری و شجاعت در عین حال، نقش ویژة او در قصه و به سرانجام رساندن آن، نشان داده شده است
خلاصه ماشینی:
"«سیندخت در گزارش خبر عاشق شدن رودابه به زال، چنان زیرکی و کاردانی از خود نشان میدهد که مخاطب داستان زال و رودابه زبان به آفرین وی برمیگشاید» (سرامی، ۱۳۷۳: ۷۰۰) هوش و درایت و خرد سیندخت در نرم کردن مهراب آنگاه بیشتر نمایان میشود که به یادآوریم مهراب، که نژادش به دهاک میرسد، تا چه اندازه ممکن است همچون نیای خود خشمگین و سنگدل شود؛ بهویژه آنگاه که سخن از نابودی دودمانش باشد و مهمتر اینکه سبب این نابودی دختری باشد که در واقع باید هنگام زادن به رسم نیاکان زنده به گور میشد نه اینکه چون یال برافرازد و سروی شود، کاری کند که هم «بیم جان باشد و هم جای ننگ» (شاهنامه، ۱/۲۴۳۹) رویداد سوم شاه بزرگ منوچهر «ز مهراب و دستان و سام سترگ» و «ز پیوند مهراب و از مهر زال» آگاهی مییابد و به سام فرمان میدهد که هندوستان و کاخ مهراب و کابل را بسوزان و سر از تن جدا کن زمین را بشوی ز پیوند ضحاک و خویشان اوی (شاهنامه، ۳۰۶۴/۱) این سخن در کابل فاش میشود؛ مهراب بر سیندخت خشم میگیرد و میگوید: که آرمت با دخت ناپاک تن کشم زارتان، بر سر انجمن (شاهنامه، ۱/۳۲۰۰) مگر شاه ایران از این خشم و کین/ برآساید و رام گردد زمین رویدادی بسیار دشوار است؛ سیندخت باید هم جان خود و دخترش را نجات دهد و هم تاج و تخت مهراب را."