چکیده:
برقراری موازنه بین عالم کبیر (جهان) و عالم صغیر (انسان) یکی از درون مایه های مشترک اسطوره، دین، حکمت و عرفان در ایران پیش و پس از اسلام به شمار می آید. طبق این موازنه، جهان و انسان، سرشتی یگانه و مشابه دارند و عناصر سازنده وجود آنها از یک منشا پدید آمده است و همانند دو آینه، همدیگر را بازمی تابانند. با این حال، این هر دو جهان به خدا نیز شباهت دارند. به همین جهت، با شناخت آن دو می توان به معرفت الهی دست یافت. انعکاس این نظریه در ادب فارسی، چنان گستردگی و غنایی دارد که باز نمودن تطور آن، خالی از فایده نیست. در این مقاله، سیر اجمالی و تطور و دگرگونی های این نظریه با نقل شواهد از متون مختلف فارسی باز نموده می شود. مجال محدود مقاله، مانع از تحلیل و تعبیر نتایج این آموزه در پهنه های فرهنگی، دینی، عرفانی و حکمی شد؛ ولی در مجموع، نشان می دهد که آدمی در منظومه هستی چه جایگاه والا و ارج و شکوه بی همتایی دارد.
خلاصه ماشینی:
"دریافت 89/3/11 تأیید 89/8/18 تاریخ تطور موازنه در ادب فارسی سید علی محمد سجادی{P*P} احمد عزتیپرور{P**P} چکیده برقراری موازنه بین عالم کبیر(جهان)و عالم صغیر(انسان)یکی از درونمایههای مشترک اسطوره،دین،حکمت و عرفان در ایران پیش و پس از اسلام به شمار میآید.
»(شیخ اشراق 1373:190) سهروردی،آدمی را شریفترین مخلوق این جهان و عقل را شریفترین موجود آن جهانمیداند و بین آن دو معادله برقرار میکند: «چون در عالم ترکیب-که عالم کون و فساد است-مزاجی پیدا میآید به فرمان خدای-عز و جل-که مستعد بود قبول صورت را از واهب الصور از آن عالم،اول قبول ضعیفتر بود وملایم این مزاج را تا معتدلتر میشود و شریفتر و قویتر میگردد.
7-جسد آدم عالم صغری است و همۀ جهان در برابر روح انسان،عالم صغری به شمار میرود.
لفظ نفس در این خبر،اگر برمعنی ذات و حقیقت حمل افتد،مراد آنبود-و الله اعلم-که هرکه ذات و حقیقت خود را به صفت فوقیت و احاطت برجمیع اجزایوجود خود بشناسد و همۀ جنود ملکی و شیطانی و حقایق جسمانی و روحانی،در تحت احاطتذات خود در عالم صغیر مشاهده کند،ذات مطلق را با جمیع اجزای وجود موجودات روحانی وجسمانی و ملکی و شیطانی و جنی و انسی،همان نسبت تصور کند در عالم کبیر.
»(عین القضات همدانی1362:290) دو-احمد جام نامقی(440-536 ه ق) شیخ جام در یکجا از«عالم کبری و عالم صغری»یاد کرده و آنها را چون اصل موضوع وبدیهی به کار برده است و نیازی به تبیین و توضیح آنها احساس نکرده است: «هرآن وقتی که مرد عارف از سر ندامت و شرم و تشویر الله،نفسی برزند و از سر شوق ونیاز او به محبوب او،چندان شرر دلسوز جانفزای روحنواز و کفرگداز و ضلالتزدای و دلافروز،از آن صدور مشروح او به عالم صغری و کبری پیدا کند که جمله آبادان گردد و جهانی برافروزدو عالمی بسوزد."