چکیده:
این همانی شخص دنیوی و اخروی دستاویزی برای رد امکان معاد قرار گرفته است. این مشکل در رویکردهای مختلف نفس شناسی مورد توجه است؛ بدم با طرح اشکالاتی از جمله «شبیه سازی» ادعا کرده، حتی در دوگانه انگاری، مسئله این همانی حل ناشدنی است. در یگانه انگاری– که رویکرد برخی متکلمان مسلمان و مسیحی و اکثر فلاسفه دین غربی است– این مشکل جدی تر است. این مقاله با رد اشتباه بدم، نشان می دهد در فرض دوگانه انگاری هیچ مشکلی در این همانی نفس نخواهد بود، در فرض یگانه انگاری یا برای اثبات این همانی بدن دنیوی و اخروی نیز هر چند دو راه حل «خلق مجدد» و «بقای ماده اصلی» توسط متفکرین غربی عرضه شده است، اما نظر متفکرین اسلامی که بر گرفته از روایات معصومین است، تبیین کامل تری هم از این همانی نفس و هم این همانی بدن دنیوی و اخروی ارائه می کند.
Personal identity is a problem in the possibility of Resurrection. What criterion is there that we can say a resurrected man is the same as the expired one? What is the answer in dualism، and what is in physicalism? Does this question cause to deny possibility of Resurrection? Some philosopher claim that we have no criterion for identity between these two. And then، they conclude that after life is impossible. In dualism the problem isn’t personal identity، but bodily identity. In physicalism، Personal identity is the same as bodily identity. Then bodily identity is important both in dualism and physicalism. According to Islamic apologies and narrative، core body is preserved and in time of resurrection this basic، substance and essential material of body will be reestablished. This view resolves all of the difficulties in the possibility of Resurrection and personal identity.
خلاصه ماشینی:
"برخی نیز دین را به گونهای تعریف میکنند که میتواند محور آن ارزشهای مادی نیز باشد چنان چه جان هاسپرز از فیلسوفان معاصر دین،به هر دو دسته تعاریف اشاره دارد چه آنها که موجودی متعالی و غیر مادی را محور قرار میدهند و چه آنها که بر نوعی ارزش مادی غایی تأکید دارند: واژهی دین در واقع آن چنان گسترش پیدا کرده که غیر قابل شناخت شده است.
معاصرین مانند علامه طباطبایی،آیت الله جوادی آملی،آیت الله مصباح،و آیت الله سبحانی هر یک تعاریف متعددی ارایه دادهاند که بسیار به هم نزدیک و مشابه است: علامه طباطبایی در تعریف دین چنین میگوید: مجموع این اعتقاد(به حقیقت انسان و جهان)و مقررات متناسب با آن که در مسیر زندگی مورد عمل قرار گیرد دین نامیده میشود.
(مصباح، 1380،ج 1،ص 38) ظاهرا مراد وی از شیوه نیز مجموعه قوانینی است که نشان دهنده نحوه و روش زندگی است، چنان چه در جای دیگری با اشاره به تعریف دین میگوید: آیینی که دارای عقاید درست و مطابق با واقع بوده،رفتارهایی را مورد توصیه و تأکید قرار میدهد که از ضمانت کافی برای صحت و اعتبار بر خوردار باشد.
چنین تعریفی گر چه در جای خود لازم است اما در بحث هویت شناسی دین ارایهی تعریف خاص چندان راهگشا نیست زیرا ما در این مقام به مفهومی مشترک نیاز داریم که برای مسلمان و غیر آن قابل فهم باشد و بتواند محور بحث و رد و قبول قرار گیرد."