چکیده:
از مباحث مهمی که در بخش علیت مطرح است، مساله علت غایی است. «غایت» در فلسفه به دو معنای مختلف استعمال می شود: یکی به معنای «ما الیه الحرکه» و دیگری به معنای «ما لاجله الفعل».
در این مقاله علاوه بر معانی غایت، دیدگاه های مختلفی در باب چیستی غایت و نیز مناط و ملاک احتیاج به علت غایی مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.
در اینکه فعل اختیاری دارای علت غایی است، بین فلاسفه اختلافی نیست، بلکه منشا اختلاف آنان سوالات سه گانه ذیل است: آیا بعضی از افعال اختیاری مانند افعال گزاف و عبث دارای علت غایی است؟ آیا افغال طبیعی دارای علت غایی است؟ و آیا افعال خداوند دارای علت غایی است؟
One of the most important issues concerned with causation is that of ultimate cause. The ultimate in philosophy is used in two senses; one means: “Something to which movement is directed”; the other means: “Something for which movement takes place.” There are three theories with regand to “What is ultimate cause?” 1. The external existence of the ultimate of act; 2. The conception of the ultimate and the outcome of act; 3. Eagerness for the ultimate and the outcome of act. One can point out: What needs the ultimate cause? Triple question: Are some volitional acts like those regarded as absurd as well as natural and divine acts based on the altimate cause?
خلاصه ماشینی:
"نظریه«فقر وجودی»که فوق نظریه فقر حدوثی و«فقر ما هوی»است و بر«عین الربط»بودن و تشأن و ظهور هستی از ذات الهی دلالت دارد،ره آورد مکتب انبیاء الهی و ثمره سلوک قرآنی و عصاره معارف ناب اسلامی است چه این که خدای متعال در قرآن فرمود (و لله المشرق و المغرب فاینما تولوا فثم وجه الله) (بقره،115)یعنی همه عالم وجه الهی است و هستی مستقل و اصیل ندارد بلکه عین نیاز و ربط به حضرت حق و اعتباری محض است و در انسان شناسی معرفتی-سلوکی قرآن کریم نعت وجودی و وصف ذاتی انسان را«فقر محض و محض فقرمعرفتی مینماید آن گاه که میفرماید: (یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید) (فاطر،15)چه این که خالق نظریه«فقر وجودی»قرآن کریم است و اگر انسانی در اثر معرفت اصیل اسلامی و فهم والای قرآنی به مقام«فقر شناسی»،«فقر یابی»و«فقر باوری»خویشتن نایل آمد سالک کوی حق و مسافر کوی کمال مطلق خواهد شد چنان که حافظ سروده است: ظلمت از هستی است ور نه رهنوردان عدم#شمع جان خاموش ساختند و راهی شدند آری«ملکوت»عالم و آدم ربط صرف به مبدأ هستی و عین نیاز به ملکوت آفرین است چه این که فرمود: (بیده ملکوت کلی شیء و الیه ترجعون) (یس،83)یعنی جان عالم و باطن هر چیزی در دست قدرت مطلقه حق بلکه ملکوت عالم حضرت حق است و«شهود ملکوت»برای«انسان کامل» ممکن است چنان که اشاره شد: (و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین) (انعام،75)و«نظر عقلی»به باطن و ملکوت هستی برای«انسان متکامل»که تربیت یافته هدایتها و حمایتهای انسان کامل است نیز میسور خواهد بود و قرآن کریم فرا خوانی به چنین مرتبهای از معرفت نموده است: (او لم ینظروا فی ملک السموات) (اعراف،185)و این نظر،نظر متا فیزیکی و عقلی است نه نظر فیزیکی و حسی(جوادی آملی،1381،ص 44-42)و به تعبیر علامه طباطبایی:«و جعل الملکوت بیده تعالی للدلالة علی انه متسلط علیها لا نصیب فیها لغیره» (طباطبایی،بیتا،ص 116)حال اگر انسانی اهل معرفت و سلوک یا آگاهی باطنی و آزادگی ذاتی باشد توان مندی شهود خدای سبحان در باطن عالم و جان خویشتن را داراست و«دانایی»او به«دارایی»و معرفت حصولی او به معرفت شهودی و حضوری تبدیل خواهد شد که علی(ع)فرمود:«طهروا انفسکم عن انس الشهوات تدرکوا رفیع الدرجات» آری فهم و شهود و ادراک و اشراق نظریه«فقر وجودی»قرآن کریم که زیر بنای حکمت متعالیه صدرایی در عین الربط دانستن معلول به علت و ممکن به واجب و بنیان و بن مایه نظریه«بود و نمود» عارفان الهی و«وحدت وجود»عرفانی در عرفان ناب اسلامی شده است."