چکیده:
واقعگرایی بدین معناست که ارزش و لزوم اخلاقی، واقعیت داشته و ما آنها را کشف میکنیم، نه جعل و اختراع. واقعگرایی مورد نظر، منشأ اخلاق را غیرتجربی، عقلانی و متافیزیکی میداند.اخلاق کاربردی عبارت است از به کارگیری مبانی و معیارهای اخلاقی در موارد خاص؛ با این توضیح که مبانی ارزشداوری اخلاقی، در فرا اخلاق و معیارهای ارزشداوری اخلاقی نیز توسط اخلاق هنجاری بررسی میشوند. مهمترین مسئله در اخلاق کاربردی، تزاحم است. تزاحم، یعنی تنافی دو حکم لازمالاجرا و دارای ملاک در مقام امتثال، به سبب عدم توانایی مکلف برای انجام هر دو در زمان واحد.واقعگرایی از چند جهت با تزاحمات اخلاقی مرتبط است: وجود تزاحمات، امکان ارائه راه حل و ابتنای معیاری صحیح در حل تزاحمات بر واقعگرایی. معیار صحیح این است که هر فعلی که بیشترین تأثیر را در قرب الهی داشته باشد، مقدم است. بنابر ناواقعگرایی، اولا: تزاحم رخ نمیدهد، ثانیا: در صورت پذیرش تزاحم، ارائه راه حل امکانپذیر نیست.
خلاصه ماشینی:
"برای روشن شدن مطلب توجه به چند نکته ضروری است: یکی، اینکه سؤال مطرح در موارد تزاحم که ملاک در هر دو طرف وجود دارد با سؤال مطرح در درستی و نادرستی یک فعل تفاوتی ندارد؛ در هر دو مورد، سؤال این است که فاعل چه باید بکند؟ بنابراین، هر معیاری که در درستی و نادرستی یک فعل مطرح باشد، در مورد تزاحم نیز مطرح خواهد بود، در غیر این صورت، فعل انجام شده در مقام تزاحم، فاقد معیار فعل اخلاقی خواهد بود.
اما خود این «باید» اصلیهیچ توجیهی نداشته و در واقع، معتبر نیست، چون یا باید بگوییم که به توجیه نیاز نداردیا با خودش توجیه میشود و یا جمله دیگری آن را توجیه میکند، اما هیچیک ازاین صور، قابل قبول نیست، چون اولا: هیچ جملهای را نمیتوان بدون توجیهپذیرفت، ثانیا: توجیه آن به واسطه خودش به دور باطل منجر میشود، ثالثا: توجیه آن به واسطه جملهای دیگر، دو حالت دارد: یا آن جمله «باید» اصلیتری است و یا از جنس «هست»ها است، در حالی که بنا به فرض، «باید» اصلیتر وجود ندارد و اگر هم وجود داشته باشد به تسلسل منجر میشود، و طبق نظریه ناواقعگرایی «باید» در «هست» نیز ریشه ندارد.
مرحله دوم: عدم امکان ارائه راه حل در این مرحله، ادعا این است که اگر وجود تزاحم واقعی را پذیرفته و آن را مفروض بگیریم نمیتوان بر اساس ناواقعگرایی راه حلی ارائه کرد، چون حل تزاحم اخلاقی، یعنی تلاش برای کشف حکم اخلاقی واقعی در موردی خاص، و اگر واقعیتی در میان نباشد و احکام اخلاقی صرفا جعل باشد، این تلاش نیز معنا نخواهد داشت، علاوه بر اینکه کشف حکم اخلاقی مستلزم استدلال است، در حالی که بر اساس این مبنا راهی برای برهان و استدلال در اخلاق باقی نمیماند."