خلاصه ماشینی:
"با تلقین این اندیشه که پیشرفت امری ممکن است(به یک جامعه یاگروه که در حال وقفه به سر میبرد)به طرزی لایتغیر به نتایج شگفتآورغیرقابل پیشبینی و کاملا متفاوت با آنچه جسته میشد میرسیم درک تغییرهم از نقطه نظر گروه و هم از نقطه نظر فرد-به عبارت دیگر این اندیشه کهفرد میتواند در بطن اقتصاد در حال گسترش با آهنگ خود پیشرفت کندمحتملا بدست نخواهد آمد مگر اینکه تجربه ممتدی همه را متقاعد کردهباشد که چنین تکاملی ممکن است گاهی دیده میشود که رهبران کشورهای کمرشد بدون اینکه این اندیشه را پذیرفته باشند در این درک از ترقی سرگردانهستند،این سرگردانی توجیه میکند که چرا در کشورهای کم رشد رژیم-های دیکتاتوری با میل مسلم و قانونی تقسیم منصفانهتر مزایای پیشرفتاقتصادی میان کلیه افراد روی کار میآیند ولی به طرزی اسفناک و با مسابقهایسرسامآور با ثروتمند شدن دیکتاتور و اعوان او پایان مییابند.
اولین کسانی که پیشرفت را در عینحال از دیدگاه منافع گروه ومنافع فرد مینگرند آنهائی خواهند بود که تجاربی از جریانهای تازه توسعهاقتصادی بدست آورده باشند تا فعالانه ترکیبی از این دو را یافته باشند:همزیستی این دو ادراک یک خصیصه اصلی کشورهای کمرشد ولی در حال توسعهرا تشکیل میدهد و رابطهای را که در میان فردیت دو نوع از رهبران اینکشورها وجود دارد نشان میدهد:از یک سو رهبرانی وجود دارند کهاقدامهای مشخص بعمل میآورند."