خلاصه ماشینی:
"نویسنده در مبحث نخست فصل دوم با عنوان «خمیرمایه ایدههای مسیحی»به تأثیرات آیین مسیح بر تفکر تاریخییونانی و رومی اشاره کرده،و بیان داشته که مسیحیت دو ایدهیبرجستهی تاریخنگاری یونانی-رومی را کنار نهاده که یکی ایدهیخوشبینانه به سرشت آدمی و دیگری ایدهی جوهرانگار نسبت بهموجودات ابدی است که بنیاد فرایند تغییر تاریخی بر آن استوار است.
مبحث دیگر فصل دوم با عنوان دکارت آغاز میشود که نویسنده درآن با تکیه بر کتاب گفتار دربارهی روش دکارت به واکاوی اندیشهیتاریخی وی پرداخته و نوشته است که دکارت اصلا به این که تاریخشاخهای از علم است باور نداشت چرا که علم مورد نظر دکارتبر مشاهدهی مستقیم،آزمایش و تکرار و فایدهمندی استوار بود.
(صص 233-211)در نخستین جستار این گفتاربا عنوان«ویندل باند»،نویسنده به تلاشهای لتسه در کتاب عالمصغیر و درویزون در کتاب طرح اساسی تاریخ برای تفکیک حوزهیتاریخ از علوم طبیعی اشاره کرده و نیز به اقدام اساسی ویندل باند دراین زمنیه پرداخته است و گفته که وی تاریخ و علم را دو چیز متفاوتو هریک را با روش خاص خویش معرفی میکرد که قصد علم،تنظیم قوانین کلی و عام بود و تاریخ،توصیف واقعیتهای خاص.
(صص 224-218) «مهیر»عنوان جستار بعدی این گفتار است که نویسنده در آغازآن به تلاشهای مورخان اثباتگرا همچون لمپرخت و برنهایم درراستای کشف قوانین علی تاریخ اشاره میکند و در مورد ادوارد مهیرمینویسد که وی به نقد مبسوط و نافذ گرایش اثباتگرایی دستیازید و با قبول این که کار تاریخ،ساختن قوانین کلی حاکم بر مسیرتحولات تاریخی است،به زدودن بخت و تصادف و ارادهی آزاد وایدهها و مطالبات آدمی از آن پرداخت و آن را تبدیل به تاریخ گروههاو جوامع کرد که فرد از آن ناپدید شده بود."