خلاصه ماشینی:
"مبتنی بودنغالب مباحث مربوط به مطالعات نظری جامعهشناختی در تاریخ ایران بر ادبیات&%17206JTKG172G% فکری نظریات ترجمهای اندیشمندان اروپایی و خصوصا تفاسیر مختلف ازاندیشههای اروپامحور مارکس،منجر به آن شده است که تاریخنگاری نظریدر ایران از واقعگرایی منطبق با خصوصیات تاریخ و فرهنگ جامعهی ایرانیغالبا بیبهره باشد نظریاتی که عموما ریشه در افکار مارکس دارند و از نظربینش،مبین ایدئولوژیهای لیبرالی/سرمایهداری مدرنیتهی اروپایی و نیزقرائت مارکسیستی/لنینیستی از مدرنیته هستند،و در عین حال به شکلمستقیم و یا تفسیری و غیر مستقیم،از فضای فکری و فرهنگی اروپای سدهینوزدهم و افکار و اندیشههای کارل مارکس،اقتصاددان و جامعهشناس آلمانی(1818-1883 م.
با عنایت به اینکه تاریخ و واقعیات اجتماعی جامعهی ایرانی،در عرصهیتاریخی،به علت فقدان نظریههای واقعگرایی بومی در عمل به کارزار قلمی وایدئولوژیک دو جریان عمدی لیبرالیسم و مارکسیسم به عنوان ایدئولوژیهایرقیب نشأت گرفته از مدرنیتهی اروپای سدهی نوزدهم مبدل شده،عرصهیمعرفتی و روششناختی تاریخنگاری نظری در ایران،دچار مشکلات ومحدودیتهای چند جانیهای است که آگاهی از آن مشکلات و رفع آن مسائلمیتواند عرصه و فضای قابل توجهی را برای انطباق مبانی فکری این دانش باواقعیات تاریخ و فرهنگی و اجتماعی جامعهی ایرانی فراهم کند.
معضل سکوت وبیتوجهی مورخین نسبت به سابقهی اندک اما ارزشمند نخستین تلاشهایصورت گرفته در عرصهی جامعهشناسی تاریخی جوامع اسلامی که توسطابن خلدون صورت گرفت،و بدبینی مفرط و عدم اقبال آنها به نظریات وروشهای مورد استفادهی اندیشمندان غربی در حوزهی جامعهشناسیتاریخی،و نبود تعامل فکری بین مورخین و جامعهشناسان دربارهی مسائلو موضوعات دانش جامعهشناسی تاریخی،منجر به آن شده است که امروزهعرصهی تاریخنگاری نظری در ایران از حیث مبانی معرفتی دچار مسائل ومحدودیتها و معضلات فکری عدیدهای باشد."