خلاصه ماشینی:
"مراجعه به آراء فقها نشان میدهد که در نگاه فقیهان مسئلهکرامت را،نه همانند قاعده«لا ضرر»،اصلی حاکم برهمه احکامقرار ندادهاند به این معنا که آن را محدودکننده و کنترلکنندهاحکام قرار داده باشند و احکام معارض با آن را محدود نمایند؛و نه اصل کرامت را«حکمت»در شناخت احکام شرعیه بشمارآوردهاند تا حکمتی که موجب تشریع بسیاری از احکام شدهاست را دریابند؛یعنی کرامت را حکمت جاری در احکام قرارندادهاند تا شارع در جعل احکام در جهت حفظ آن بوده باشد؛و نه کرامت را تکلیفی برای انسانها قرار دادهاند تا در سلسلهعلل احکام قرار گیرد و یا مانند قاعده لا ضرر حاکم براحکامبوده باشد؛یعنی اصل کرامت را یک اصل الزامی برای همهانسانها ندانستهاند که در روابط اجتماعی خویش،رفتار ضدکرامت در برخورد با دیگران نداشته باشند؛و نه کرامت را اصلاولیه در انسانها بشمار آوردهاند که اگر دلیلی برخلاف آننبوده باشد بتوان براساس آن حکم کرد و این عدم همراهیریشه در آن دارد که بسیاری از فقیهان به جای کرامت ذاتی،ازکرامت اکتسابی و ارزشی دفاع کردهاند،و انسان را تا زمانی کهتکالیف انسانی خویش را به جای آورد صاحب کرامت میدانندوگرنه از مزایای آن بیبهرهاند.
دیگر نکته مهم آن است که از آیات چنین برنمیآید کهوصف کرامت ذاتی را غیر موحدان به کلی از دست داده باشند؛از سویی احترام جان و حق حیات تنها به انسان مؤمن اختصاصندارد،بلکه کشتن انسان یا وارد نمودن جراحت و جنایت براو ازبزرگترین گناهان بشمار میرود و خداوند کریم،آدمکشی را ازگناهانی بشمار آورده است که در قیامت از آن بازخواست خواهدکرد و آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤال میشودکه به کدامین گناه کشته شدید؛و نیز نمیتوان به خاطر آنکهکسی کافر است ولی هیچ جرمی مرتکب نشده است و فقط فسادعقیده دارد او را کشت."