خلاصه ماشینی:
"اغلب حوادث زندگی بن و مادرش،به شکل فلاشبکهای ذهنی روایت میشوند و نویسنده میکوشد فضای نوستالژیک زندگی آنها را که حاوی دادهها و حتی ابزارها و اشیایمعینی برای ادامهی ذهنیتهای بن نوجوان است،انعکاس دهد تا حوادث رمان هر چه عاطفیتر،درونیتر و حسآمیزتر بشنوند؛او به حدیروی این موضوع تأکید میورزد(که مخاطب گاهی در ادامه موقعیتهای داستانی،با آنکه به مرگ مادر بن صراحتا اشاره میشود،اما بعد ازمرگش همچنان او را در موقعیتهای داستانی زنده میپندارد؛این تأثیرات ناشی از ارایهی عینی و درماتیک برخی وضعیتها و موقعیتهاینوستالژیک گذشته به زبان و بیانی کاملا داستانی است: وقتی مادر آمادهی رفتن میشد،هر دفعه میگفت:«کاش بن اینجا بود و کمکم میکرد»یا«حیف که بن اینجا نیستاین کتاب معرکه رو با هم بخونیم»و بن نفس در سینهاش حبس میکرد تا جلو خندهاش را بگیرد.
»(ص 524) برایان سلزنیک،حرکت و سفر بن برای شناخت و پیدا کردن پدرش را که در حقیقت سفری به گذشتهی او محسوب میشود،نهایتا بهآینده و دنیای ناشناختهای که پیش روی اوست،مرتبط میداند و به همین منظور،بعد از پایان رمان و بنا به اقرار خودش در بخش توضیحیآخر کتاب،به جملهای از نمایشنامهی«بادبزن خانم ویندرمر»اثر اسکار وایلد،اشاره میکند که دوباره در خود رمان(ص 32 و 39)ذکرشده است و مبین این فرازجویی و آیندهنگری و امید و عشق به روشنگری و یافتن حقیقت و زیبایی است،و در اصل،جوهرهی محتوایی اثرمحسوب میشود:«ما همه گود نشینیم،اما تنها بعضی از ما به ستارگان نگاه میکنیم»(ص 691)و البته آخرین بخش نوشتاری و تصویری (به تصویر صفحه مراجعه شود)فتورمان سینمایی«شگفتزده»هم به طور همزمان با چنینمضمونی بهپایان میرسد:«جمی به بن تکیه داد."