خلاصه ماشینی:
"دیدگاه دورکم راجع به خدا،که به جامعهشناسی دین مربوط است و ترابط خدا،جامعه،«مقدس»و «نامقدس»را نظریهپردازی میکند؛و نیز دیدگاه مارکس دربارهی دین،که آن را افیون تودهها نامیده و نوعی از خود بیگانگی را به آن نسبت میدهد مطلب دیگری است که در کنار مطالب مربوط به روانشناسی دین فرید،در ادامهی بحث از چالش علم با دین،تحریر و تبیین شده است.
به قول نویسنده: «اگر قصهای هیچ ریشهای در واقعیت نداشته باشد و خوانندهی آن نیز به این امر آگاهی داشته باشد،چگونه به طور عمیق و ریشهای و برای مدت زمانی طولانی تحت تأثیر ان قرار میگیرد و مسیر کلی زندگی خود را بر اساس آن تنظیم میکند و حتی حاضر میشود در بعضی موارد،جانش را در مسیر آن قربانی کند»؟ با توجه به مطالب فوق،در عین حال که اذعان به اهمیت پرسش فوق ضروری است،میتوانیم با تفکیک بین واقعیت غایی و واقعیت کنونی،از دیدگاه ویت دفاع کنیم.
» باری،همان طور که پیشتر نیز گفته آمد،اگر منظور از نگرش معنوی،توجه به ساحت غیر مادی و ما بعد الطبیعی عالم که البته از منظر فلسفه،امری محتمل یا صرفا محتمل است باشد،آن وقت فیزیک محدود و مقید به ماده و عالم طبیعت،چگونه مؤید نگرش معنوی میتواند بود؟ سخن آخر اینکه،فقط کسانی که هجمهی علوم طبیعی به ساحت معنوی را جدی میگیرند،ا تعظیم و تکریمش خرسند خواهند شد؛چرا که تصدیق و تکذیب گزارههای دینی،تنها و تنها به عهدهی فلسفهی دین است و حتی سایر شاخههای دینپژوهی اعم از الاهیات،پدیدارشناسی دین،روانشناسی دین،جامعهشناسی دین، تاریخ ادیان و دینپژوهی مقایسهای نیز،از این معرکه معزولند."