خلاصه ماشینی:
"سمره وقت و بیوقت میآمد و از در خانه مرد انصاری میگذشت و از درخت خود سرکشی میکرد:چون خانهء انصاری جلو باغ بود(سمره)درآمدورفت خود مزاحم او میشد و بدون اطلاع و اجازه او از جلو خانه گذشته وارد حیاط میگردیدو بسمت درخت نخل خود میرفت: مرد انصاری در اینباره با وی گفتگو کرد و از او خواست که هروقت میخواهد از درختش سرکشی کند،از او که صاحب خانه است اجازه بگیردو سپس وارد باغ شود.
سمره که ذاتا مردی لجوج و مردمآزار بود از پذیرفتن تقاضای مشروع مرد انصاری سرباز زد مرد انصاری که دید او بنا دارد همچنان مزاحم او شود بخدمت پیغمبر شتافت و آنچه میان او و سمره گذشته بود باطلاع حضرت رسانید و از وی شکایت نمود.
پیغمبر فرستاد سمره را آوردند و شکایت مرد انصاری را باطلاع او رسانید و امر فرمود که:هروقت خواستی داخل باغ شوی و از درخت خود سرکشی کنی چون خانه انصاری جلو باغ است،از وی اجازه بگیر و سپس وارد شو تا او ناراحت نباشد و وسیلهء مزاحمتش فراهم نگردد سمره نپذیرفت و از اطاعت فرمان پیغمبر(ص)سرباز زد!"