خلاصه ماشینی:
"مگر نه که ایمان نیز امری فراعقلی است و در ورای عقل و در دل سپردن به امر قدسی و امید بستن به آن شکل میگیرد و پیش میرود؟چرا باید تنها به جهان محسوس باورمند بود و از ایمان به جهان معقول؛جهان آفریدههای عشق،چشم پوشید،و آنها را انکار کرد؟غریزه بقا طلبی و میل به جاودانگی و اشتیاق به خلود در نگاه اونامونو انگیزه و گرایشی اصیل و ذاتی است و تمامی تاریخ وجود بشری گواهی روشن بر وجود این غریزه است.
آیا مرگ تنها انتخاب آدمی است؟آیا انتخاب مرگ در یک زندگی بدون ایمان چه پیآوردی خواهد داشت؟آیا انتخاب مرگ-و نه خود آن-جبری است یا اختیاری؟اگر این انتخاب بر مبنای اختیار صورت میگیرد،آیا منطق ارزشی که بر این انتخاب حاکم است،چیست؟آیا در این صورت نمیباید تکلیفمان را با مساله ارزشها و بالطبع و به طریقه اولی با خدا روشن کنیم؟آیا تأثیر مرگ بر حیات «نوعی»،به مثابهء یک امکان،نیاز به توجهی فزونتر ندارد؟آیا مرگ دیگران برای انسانی که در مرتبه هستی اصیل قرار دارد،بیتفاوت است؟آیا لحظههایی پیش نمیآید که آدمی آرزو کند کاش به جای دیگری میمرد؟آیا به واقع نمیتوان در تجربه دیگران از مرگ سهیم بود،و مرگ را حقیقتا در این نسبت کشف کرد؟ آیا عشق نمیتواند بر مرگ غلبه کند؟این پرسشها و پرسشهای دیگری از این دست را میتوان درباره تفکر هایدگر پیرامون مرگ مطرح کرد."