خلاصه ماشینی:
"از این رو طیب تریکی و یا حمزاوی،اماکن با شکوه«ربط»و«تربة البی»در تونس و حقی ونجیب محفوظ اماکن«مقدسۀ سیدنا حسین»و«سیدتنا زینب»را در آثار خود بازآفرینی کردند وعبدالرحمن مجید رباعی نویسندۀ عراقی،دماغۀ«اروندرود»را در داستانی به نام«ذاکرة المدینه»(1975.
این رمان باکار بست غنی عواطف(که یادآور آثار داستاننویسانروسی است)و با شگرد خاص خود،به جزئیات پرداختهو مهمتر از همه با عمقنمایی ویژهای که اعراب خود رامثل آیینه در آن میبینند،شناخت و تصویر روشنی ازنسل جدید مصر ارائه داده است.
آنهاگفتند:«گرایش به کاربرست زبان محاورهای یا مردمیدر سرزمینهایی توسعه یافت که انتشار ادبی در آنها زیادبود و دروغ یا راست آن را واژگان جا افتاده عربی جامیزدند(در مورد مصر و الجزایر بیشتر صادق بود).
البته جواب طبیعی این گفتههای مهم این بود که درمیان نویسندگان عربی زبان،علاقه و اشتیاق فراوان بهکاربست زبان محاورهای که گوی سبقت را از میراثمشترک اعراب ربوده باشد،دیده نمیشد و این مسألهرا هم به سادگی میتوان از لابهلای محصولات ادبیاتداستانی از«اقیانوس اطلس گرفته تا خلیج فارس»مشاهده کرد.
البته بازتاب و واکنش این جریانها از جاهای دیگربرخاست:یعنی از مصر که داستاننویسان جا افتادهایچون یوسف ادریس و نجیب محفوظ،این راه را درسالهای شصت هموار کردند و امروزه هم رمان رافرو گذاشته و به داستان کوتاه روی آوردهاند،نوعی ازداستان کوتاه خشن و کینهجویانه هم به وجود آمده کهنویسندگان جوانی چون ارسلانز و طوبیاس را به سویخود کشیده است.
خطوطاصلی و ذاتی این تأثیرات را میتوان در ادبیات داستانیعرب و فراوانی آثار معاصر و افزایش هنرمندیهاینویسندگان در تمام سرزمینهای عربی مشاهده کرد،وهمه اینها نشان از موقعیت درخشان داستاننویسیاعراب دارد."