خلاصه ماشینی:
"سپس به اتاق خصوصی دارای دوتخت انتقال مییابد،علاوه برخدمات پرستاری بیمارستان،سهشبانهروز خواب به چشمان بهنام نیامد و هرلحظه که پزشککهنسال احتیاج به کمک داشت،بهنام را بیدار به بالین خوددید،بهنام به او آب،شیر،چای و غذا میداد و در موارد لزوم با دست مهربان خود،دست او را میگرفت تا از بستر خودبرخیزد،در تمام این سه شبانهروز بهنام چون فرشتهی نجاتیبه یاری و مدد پزشک کهنسال کمر همت بسته بود و یکلحظه خواب و آرامش نداشت و نکتهی مهم آنکه بهنام برایاو توضیح میدهد:در دوران خدمت سربازی در بخش جراحیبیمارستان ارتش کارآموزی کرده و به پانسمان و تزریقات ودیگر کمکهای اولیه و بیمارداری آشناست،بعدازظهر دوشنبهپزشک کهنسال مرخص میشود و مدت دوازده روز در خانهیخودش در استراحت قرار میگیرد و بهنام با دلسوزی و مهربانی وانسانیت صبحها ساعت هفت برای تعویض پانسمان و شامگاهانبرای تزریق آمپول و سرم به او سر میزند و وظایف عالی عاطفیو انسانی خود را به انجام میرساند و برای او آبمیوه،میوه وحتی سوپ میآورد و به پزشک کهنسال یاری میرساند تا بهبودکامل بیابد."