چکیده:
سنجش نظری نسبت اخلاق و سیاست در زردشت و ارسطو موضوع اصلی این پژوهش است. این موضوع میتواند دستاوردهای مهمی برای فهم شباهتها و تفاوتهای تفکر ایران باستان و یونان کلاسیک در باب سامان سیاسی و اخلاقی داشته باشد و این دستاوردها میتواند ما را در فهم دلایل تحول متفاوت سامان سیاسی و اخلاقی در ایران و غرب تا دوره معاصر یاری دهد. این سنجش تطبیقی نشان دهنده آن است که هم برای زردشت و هم برای ارسطو اخلاق و سیاست پیوسته با همدیگر، بنا بر تعریفی که هر کدام از «خیر» و «غایت» دارند، در جهت ارائه یک زندگی خوب و عادلانه طرح میشود، اما برای زردشت با ابتناء بر تقدم خیر مینویی بر خیر سیاسی، هنجارهای سیاسی و اخلاقی معطوف به غایت «آفرینش اهوره مزدا» - پاسداری «از اشه»- است، در حالی که برای ارسطو هنجارهای سیاسی و اخلاقی در رابطه با غایت «انسان»، تحت عنوان «حیات متاملانه»، وابسته به سعادت «پولیس» است.
خلاصه ماشینی:
"این سنجش تطبیقی نشان دهندۀ آن است که هم برای زردشت و هم برای ارسطو اخلاق و سیاست پیوسته با همدیگر،بنابر تعریفی که هرکدام از«خیر»و«غایت» دارند،در جهت ارائه یک زندگی خوب و عادلانه طرح میشود،اما برای زردشت با ابتناء بر تقدم خیر مینویی بر خیر سیاسی،هنجارهای سیاسی و اخلاقی معطوف به غایت«آفرینش اهورهمزدا»-پاسداری«از اشه»-است،در حالیکه برای ارسطو هنجارهای سیاسی و اخلاقی در رابطه با غایت«انسان»،تحت عنوان«حیات متأملانه»،وابسته به سعادت«پولیس»است.
3 آنچه در این نوشتار بعنوان فرضیهیی در رابطه با سنجش تطبیقی-نظری نسبت اخلاق و سیاست در ارسطو و زردشت مورد پژوهش قرار گرفته،آن است که هم برای ارسطو و هم برای زردشت،اخلاق به این عنوان که انسان نیک چگونه باید باشد و سیاست در این معنا که سامان سیاسی نیک چگونه باید باشد،به نشانۀ اندیشهورزی آنها در قالب یک اندیشۀ هنجاری بنابر تعریفی که هر دو از«خیر»و «غایت»دارند در جهت ارائه یک زندگی خوب و عادلانه طرح میشود.
از سویی دیگر،از آنجا که انسان برای محقق شدن هدف آفرینش باید در ستیز با نیروهای درئوگه شرکت جوید-چیزی که میتوان آن را وجه هنجاری اندیشه اخلاقی زردشت بنامیم-انسان باید با پیروی و الگوبرداری از نظم حاکم بر جهان(اشه)و درک آن بعنوان یک فضیلت اخلاقی،«راستی»را در گسترۀ زندگی خود حاکم سازد و در اینصورت است که انسان به بهشت خواهد رفت.
intellectual virtue نکته دیگری را که باید با توجه به رویکرد عملی ارسطو به مقولات اخلاق و سیاست فراتر از جنبه نظری آن،بنابر آنچه تحت عنوان حیات متأملانه آمد، برجسته کنیم،آن است که از دیدگاه ارسطو وظیفۀ انسان در جهت رسیدن به «یودایمونیا»(سعادت)آن است که در مسیر نوعی«حیات عملی»که مبتنی بر «لوگوس»است حرکت کند."